Tasnim
ظهر نیم ساعت خوابیدم
شماره های گوشی رو زدن روو تکرارش و خیلی جاها زنگ زدن
لباسهای کمدشون رو ریختن بیرون و پرو کردن
هنوزم از دستشون اعصابم خورده ولی چیزی برای گفتن ندارم
fatme
انقد تو خلوتام
عضو کانالای آهنگ تلگرام شدمو
انقدررر آهنگ گوش دادم
ک بنظرم آهنگی نیست نشنیده باشم
مهاجر
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمیبینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمیبینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته میگردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمیبینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بیقیمت!
که غیر از مرگ، گردنبند ارزانی نمیبینم
زمین از دلبران خالیست یا من چشمودل سیرم؟
که میگردم ولی زلف پریشانی نمیبینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ میخواهد
که من میمیرم از این درد و درمانی نمیبینم
فاضل نظری
📕اقلیت
Tasnim
بیاید توو سه خط نهایت ۴ خط بگید قصیه ز پ ز امروز چی بود؟
Tasnim
_ مامانی، من فک میکنم بابایی از تو یه کم خوش اخلاقتره
+ بله، چون بابایی صبح تا شب با شما سروکله نمیزنه. اتاقی مرتب نمیکنه که به دقیقه ای شما ویرانش میکنید.
شاهد مشق ننوشتن شما نیست. شاهد غدا نخوردن و بدغذاییهای شما نیست.
شاهد خرابکاریها و فوضولیهای روزانه شما نیست و ...