یافتن پست: #توجه

مهاجر
مهاجر
چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست❤️

aliaga
aliaga
آموزش امروز

مکالمه:
سلام: سلام
نِجَسُوزْ ؟: چطوری؟

نَوارنَه یوُخ : {معنی نزدیک:چی هس چی نیس{معنی اصلی:چه
خبرا؟

نَه خبر؟: چه خبر؟

کِفون؟: حالت چطوره؟

سلامت دیخ : سلامتی

کِفیم ساز دی: حالم خوشه

یاخْجیام : خوبم

ساغول: سلامت باشی ،ممنون

سلامت اُلاسوز: سلامت باشی
هِش خبر : خبری نیس

aliaga
aliaga
@Z110 سلام خانم دکتر

حال مادرتون چطوره؟

fatme
fatme
یه رنگی از سبز هست خیلی دوسش دارم
اقا من رفتم ادکلن خریدم
یکی دیدم همونرنگی بود
مث عاشقای کور خریدمش
بو صابون و تاید میده ادکلنه:بغز

مهاجر
مهاجر
اینجا کسی لری بلده؟

fatme
fatme
گاهی با خودم میگم
انقدی که من تلاش کردم ادمایی که دوسشون دارمو تو زندگیم نگه دارم و بهشون توجه کنم
کسی هم چنین تلاشیرو برای من انجام داده؟
و وقتی کسیو در جواب پیدا نکردم
فهمیدم نباید ادمارو به زور نگه داشت
ادمارو باید رها کرد
حتی اگه نتیجش تنهایی خودت باشه

♡✓
♡✓
پونه مقیمی میگه:
بعد‌ها متوجه میشویم چقدر درست بوده که با اصرار کسی را نگه نداشتیم.
همه ی ما لایق رابطه ای هستیم که در آن، برایمان تلاش کنند، دوستمان بدارند و به ما احترام بگذارند.
آدمهایی که شک دارند و هنوز درگیر رابطه ی قبلی هستند، نمیتوانند امنیت یک رابطه را تامین کنند.

..
..
روزى کشاورزى متوجه شد ساعت طلاى ميراث خانوادگى اش را در انبار علوفه گم کرده. بعد از آنکه در ميان علوفه بسيار جستجو کرد و آن را نيافت از گروهي کودک که بيرون انبار مشغول بازي بودند کمک خواست و وعده داد هرکس آنرا پيدا کند جايزه ميگيرد. به محض اينکه اسم جايزه برده شد کودکان به درون انبار هجوم بردند و تمام کپه هاى علوفه را گشتند اما بازهم ساعت پيدا نشد.همينکه کودکان نااميد از انبار خارج شدند پسرکى نزد کشاورز آمد و از او خواست فرصتيى ديگر به او بدهد. کشاورز نگاهى به او انداخت. کودک مصممی به نظر میرسید. باخود اندیشید: چرا که نه!. پس کودک به تنهايى درون انبار رفت و بعد از مدتى به همراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز شادمان و متحير از او پرسيد چگونه موفق شدى درحاليکه بقيه کودکان نتوانستند؟ کودک پاسخ داد: من کار زيادى نکردم، فقط آرام روى زمين نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صداى تيک تاک ساعت را شنيدم. به سمتش حرکت کردم و آنرا يافتم! "ذهن وقتى در آرامش است بهتر از ذهن پرمشغله کار ميکند. هرروز اجازه دهيد ذهن شما اندکى آرامش يابد تا ببينيد چطور بايد زندگى خود را آنگونه که مى خواهيد سروسامان دهيد".

♡✓
♡✓
هرگاه خودم را به تو سپردم
چیزی جز خیر نصیبم نشد...
خدا..

aliaga
aliaga
فکر کن روز عروسی پسرت بفهمی که عروس دختر خودته که تو بچگی گم شده بوده.

🔸مادرشوهر چینی تو عروسی پسرش متوجه علامتی مادرزادی روی بدن عروس میشه که عیناً علامتی بوده که دختر گمشدۀ خودش داشته. تو شوک و ناباوری از خانواده عروس می‌پرسه که آیا دختر فرزندخوانده اونهاست؟و اونها میگند که بیست سال پیش این بچه رو کنار جاده پیدا کرده‌اند.
🔸البته بعد از اشک شوق و در آغوش کشیدن فرزند گمشده و دیدار فرزند با مادر حقیقیش، عروسی همچنان از سر گرفته میشه، چون خانم که ازپیدا کردن دخترش ناامید بوده پسرش رو به فرزندخواندگی گرفته بوده.

aliaga
aliaga
نماز میخونید؟؟؟؟:فکر

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
دخترم میگه بابا نمی دونی همه بچه های کلاسمون و خانم معلم ما از تو می ترسند میگن خیلی عصبی هست تو خونه کسی جرات نمی کنه چیزی بهش بگوید نه ؟دخترم میگه بهش گفتم بابای من خلاف ظاهرش که فکر می کنید آدم بسیار عصبی و جدی هست خیلی شوخی می کند و اصلا عصبی نیست ولی بیرون از خونه ایطوری راجبش حرف می زنید گفت چرا بیرون خونه ایطوری هستی بابا گفتم بابا من از پشت در خانه که میام تموم چیزهای که منو ب ایطور چیزی تبدیل کنه پشت در خونه می گذارم میام تو خونه بعد که می خواستم بروم برمی دارم دوباره همه ی اون چیزها که منو ایطوری می کند همراه من هست خندید گفت بابا من اصلا حرف هات متوجه نمی شوم گفتم طوری نی بابا خدا کند هیچ وقت متوجه نشوی خندید گفت بابای دوست دارم گفتم من دیووونه شما ها هستم بابا....

یاس
یاس
مامانم ccu یه بند گریه می کنه که بچه هام کو پس
نمیزارن کسی اونجا باشه
:گگگ

aliaga
aliaga
شخصی از خدا دو چیز خواست......
یک گل و یک پروانه......
اما چیزی که به دست آورد
یک کاکتوس و یک کرم بود......
غمگین شد.با خود اندیشید شاید خداوند من را
دوست ندارد و به من توجهی ندارد......
چند روز گذشت......
از آن کاکتوس پر از خار گلی زیبا روییده شد و
آن کرم تبدیل به پروانه ای شد......
اگر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید
به او اعتماد کنید.........
خارهای امروز گلهای فردایند......

رها
رها
صبحدم مرغ چمن با گل نوخواسته گفت🌱❤️
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت... 🌱❤️
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی...🌱❤️
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت...❤️🌱
سخن عشق نه آنست که آید بزبان... 🌱❤️
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت..🌱❤️







صفحات: 8 9 10 11 12

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو