یافتن پست: #تاریک

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
يک شب، حدود ساعت ٥/١١ بعدازظهر، يک زن مسن سياه پوست آمريکايى در کنار يک بزرگراه و در زير باران شديدى که می‌باريد ايستاده بود. ماشينش خراب شده بود و نيازمند استفاده از وسيله نقليه ديگرى بود. او که کاملاً خيس شده بود دستش را جلوى ماشينى که از روبرو می‌آمد بلند کرد. راننده آن ماشين که يک جوان سفيدپوست بود براى کمک به او توقف کرد. البته بايد توجه داشت که اين ماجرا در دهه ١٩٦٠ و اوج تنش‌هاى ميان سفيدپوستان و سياه‌پوستان در آمريکا بود. مرد جوان آن زن سياه‌پوست را به داخل ماشينش برد تا از زير باران نجات يابد و بعد مسيرش را عوض کرد و به ايستگاه قطار رفت و از آن جا يک تاکسى براى زن گرفت و او را کمک کرد تا سوار تاکسى شود.

زن که ظاهراً خيلى عجله داشت از مرد جوان تشکر کرد و آدرس منزلش را پرسيد. چند روز بعد، مرد جوان در خانه بود که صداى زنگ در برخاست.. با کمال تعجب ديد که يک تلويزيون رنگى بزرگ برايش آورده‌اند. يادداشتى هم همراهش بود با اين مضمون:
«از شما به خاطر کمکى که آن شب به من در بزرگراه کرديد بسيار متشکرم. باران نه تنها لباس‌هايم که روح و جانم را هم خيس کرده بود. تا آن که شما مثل فرشته نجات

خانوم میم
خانوم میم
دلم شور می زنه نمی دونم چرا

حسام
حسام
چاوِه کانْتْ دوئِه سِتیرِه نِهِه مو شِه وی لَه تاریکی خَه یالْمْدابَریکِه یان دیدْلی مَنیشْ مَنْدالیکی بیانو گیربَه لام چْ بَکَهم بالام کؤرتَه وِهه رِچی ئِه کِه مَدِه سِت ناگاتِه ئآسمانی چاوِه کانْت

مهاجر
مهاجر
پروفایل قبلیم انگار سوسولی بود اون ابهت و جدیت منو داشت خراب میکرد فکر کنم این عکسه بتونه لرزه به اندام بینندگان بیاندازه

Hana
Hana
سریال خوب اگ می‌شناسید معرفی کنید {-75-}

شامی
شامی
منم ناشناس:D
ببینم کی فوش خورش ملس تره:خخخ:-S
[لینک]

مهاجر
مهاجر

داره لحظه هامون میره از دست
مگه چیشده خوردیم به بن بست
منو ول نکن توی این کوچه تاریک من بی تو میمیرم
فکر نکن میان جاتو میگیرن
باچارتا حرف توی دل میرن
خاطره هامون از دست میرن
منو ول نکن دیگه دیوونه
کسی جز منو تو نمیدونه
که اگه کنارت موندم
مابه هم قول دادیم
این یه قانونه


g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i


محض رضای خدا به من بگو بی وفا
بعد یه عمر اشنایی چرا گشتی جدا

بگو با که هستی . حالا کی و می پرستی
دستای گرمت و گذاشتی تو چه دستی
تو تاریکی شبهای من زار .بگو شمع شب افروز که هستی
تو تاریکی شبهای من زار .بگو شمع شب افروز که هستی
اینم ویس با صدای خودم .

...
...
‌های_گیلاس

اواخر موشک‌باران متوجه شدیم که گل‌های سرخ برگ داده‌اند، برگ‌های سبز روشن و کوچک. غنچه‌هاشان هم باز شده بودند. بی‌آنکه کسی باشد که نگاهشان کرده باشد.
بر ساقه‌های لخت انار هم برگ‌های سرخ و ریز جوشیده بود، انگار آدم‌ها باشند یا نباشند مهم نیست...
اما حالا فکر می‌کنم که شاید حق با بود، با همان ساقه‌های لخت.
بر این پهنۀ خاک چیزی هست که به‌رغم ما ادامه می‌دهد، نفس بودن به راستی موکول به بودن ما نیست،
و این خوب است، خوب است که جلوه‌های بودن را به غم و شادیِ ما نبسته‌اند، خوب است که غمِ ما، با استناد به قول شاعر «اگر غم را چو آتش دود بودی» دودی ندارد، تا جهان جاودانه تاریک بماند.



کاش میشد امکان به اشتراک گذاشتن بوی شکوفه‌‌ها رو با کسانی که دوسشون داریم رو اضافه کرد!

مهدی
مهدی
بزرگ شدیم و
فهمیدیم که دوا، آب میوه نبود.
بزرگ شدیم و فهمیدیم که پدر همیشه
با دستان پر باز نخواهد گشت آنطور که مادر گفته بود.
بزرگ شدیم و فهمیدیم که چیزهای ترسناک تر از تاریکی هم هست!
بزرگ شدیم به اندازه ای که فهمیدیم پشت هر خنده ی مادر هزار گریه بود
و پشت هر قدرت پدر یک بیماری نهفته!
بزرگ شدیم و فهمیدیم که مشکلات ما دیگر در حد یک بازی کودکانه نیست!
و دیگر دستهای ما را برای عبور از جاده نخواهند گرفت!
بزرگ تر که شدیم، فهمیدیم که این تنها ما نبودیم که بزرگ شدیم؛
بلکه والدین ما هم همراه با ما بزرگ شده اند و چیزی نمانده که بروند! شاید هم رفته باشند...!
خیلی بزرگ شدیم تا فهمیدیم که دلیل چین و چروک صورت مادر و پدر نگرانی از آینده ما بود.
خیلی بزرگ شدیم تا فهمیدیم سخت گیری مادر عشق بود،
غضبش عشق بود،
و تنبیه اش عشق...
و خیلی بزرگتر شدیم
تا فهمیدیم زیباتر از لبخند پدر،
انحنای قامت اوست ....!:🥺🥺💗

...
...
امروز داشتم که درخلوت خودم قدم میزدم، یک‌دفعه صدایی شنیدم که از پشت گوشی به کسی می‌گفت "نورِ من".
لبخندی بر روی لبانم آمد. نمی‌دانم چرا این‌قدر به قلبم نشست. با خودم فکر می‌کردم چه قدر عمیق است این اسم.

"نورِ من" یعنی مهم نیست که چه قدر تاریک هستی، چه قدر تنها هستی، چه قدر ذهنت پر شده از افکار منفی، چه قدر دلت گرفته است و ناراحت هستی. همین که یادت بیاید که کسی هست صدایش بزنی "نورِ من" یعنی در کنار همه تاریکی‌های وجودت، نوری و امیدی‌ست که سپیده بزند.
و خوب که به آدم‌ها نگاه کردم، دیدم شاید این روزها تنها دارایی‌ آدم‌ها امید است. که امید پیچش نور است در عمق تاریکی ...

محسن
محسن
اردیبهشت، با نفس‌های پیامبرانه ات جوانه می‌زند
و تو می‌آیی تا خورشید آگاهی را در قلب‌های حاصلخیز فرزندان سرزمینت بکاری
دستان سپیدت بر پیکر تخته سیاه، نور می‌پاشد
و الفبای روشنی، در اذهان تاریکمان حک می‌شود
روز معلم گرامی باد

امیر علی
امیر علی


♡✓
♡✓
‏"قهرمان بودن
یعنی توانایی فراخواندن امید؛
آن هم در جایی که ذره‌ای امید وجود ندارد."✨



فیروزه
فیروزه
امشب برایت اینچنین دعا میکنم:
امیدوارم پیروز بشی، توی جنگی که دربارش به کسی نمیگی...

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو