یافتن پست: #برف

fatme
fatme
راستی یادم رفت بهتون بگم
امروز بعد پنج ماه رفتم ازمون شهری دادم
بازم رد شدم😂😂سر یچیز الکی

?
?
4 روزه بستم دس تیپاکس نمیاره😐

خانوم اِچ
خانوم اِچ
گنجیشگکای بی نام و نشون

پرنده های بی هم زبون

منم ، نام و نشونتون

منم ، هم زبونتون



fatme
fatme
بلاخره رفتم خونمون بعد چارماه:گوگولی

رها
رها
شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش... /
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش.... /

خانوم میم
خانوم میم
اینجا داره برف میاد
راننده اسنپیه استین کوتاه پوشیده :|

마흐디에
마흐디에
داره برف میااااددد😭😭😭😭

هادی
هادی
صب بخیر با برف قشنگ باغچمون



donya
donya 👩‍👧‍👦
کی از این فیلما آپلود کرده تا حالا؟:خخخ

محسن
محسن
تو اگر چنین لطیف از در بوستان درآیی
گل سرخ شرم دارد که چرا همی‌شکفتم


🪐

رها
رها








بی عشق جهان یعنی، یک چرخش بی معنی.... 🌱❤️

...
...
💢

ملا دلباخته دختر کدخدا شده بود. او از هر فرصتی برای ابراز عشقش استفاده می‌کرد. روزی از جانب عموی ملا نامه‌ای رسید که وضع او را ناگوار توصیف می‌کرد. درنتیجه پدر ملا وی را برای پرستاری و مراقبت از برادرش به محل زندگی او در شهری دور فرستاد.
ملای عاشق پیشه، برای اثبات دلدادگی خود و اینکه دخترک را هرگز فراموش نخواهد کرد به وی قول داد هر روز برایش نامه بنویسد. از آن به بعد هر روز نامه‌رسان درِخانه ی کدخدا را دق‌الباب می‌کرد.
دختر کدخدا نیز برای دریافت نامه، خود را شتابان به درب منزل می‌رساند.
به نظر شما این داستان چه فرجامی داشت؟ آیا ملا به وصال یار رسید؟!

بله… بالاخره نامه‌نگاری روزانه اثر خود را گذاشت و دختر کدخدا ازدواج کرد. اما نه با ملا… بلکه با نامه‌رسانی که هر روز او را به واسطه ی نامه‌های ملّا می‌دید.😊

aliaga
aliaga
@ali12 تو این یخبندان آستین کوتاه میپوشی ک چی مسلن؟؟


گوی حصطی یا چی؟؟

donya
donya 👩‍👧‍👦
رفتم دامن خریدم و یه شلوار سایز بگو چند؟
۳۸:دی
حتی فروشندهه گفت واقعا۳۸؟خوش به حالت:خجالت
در گُنج خود نمیپوستم-خجالت-:هورا

donya
donya 👩‍👧‍👦
بالاخره باز شد:عاشق

صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو