یافتن پست: #اعتراف

Sare
Sare
خدایا…
میخواهم اعتراف کنم
دیگرنمیتوانم
خسته ام
من امانت دارخوبی نیستم
“مراازمن بگیر”
مال خودت
من نمیتوانم نگهش دارم….
.
.
.

Sare
Sare
چِ اعترافِ تلخیع....
انگار رسیدم تهِ خط...

سکوت شب
سکوت شب


wolf
wolf
اعتراف مي كنم
كه از پس نخواستنت بر نمي آيم
مي خواهمت
چنان كه كودكي رويايش را
پرنده اي بال هايش را
و عاشقي معشوقش را... .
سخت مي خواهمت
آبي آرامم
اي عشق...


...

سکوت شب
سکوت شب
عاشق شدن تاثیری مشابه مصرف کوکایین بر مغز و اعصاب دارد.

گرفتن دست کسی که عاشقش هستید می‌تواند درد فیزیکی، همین‌طور استرس و ترس را کاهش دهد.

آدم‌هایی که اعتماد به نفس پایینی دارند تمایل دارند دیگران را “قضاوت” و آنها را تحقیر کنند

خاطرات به مرور زمان تحریف می‌شوند.

هر انسان به‌طور متوسط حداقل یک خاطره‌ی ساختگی دارد.

حدودا ۸۰ درصد صحبت‌های گروهی آدم‌ها، گلایه است.

افسردگی نتیجه‌ بیش ‌از حد فکر کردن است.

ذهن مشکلاتی را خلق می‌کند که حتی وجود نداشته‌اند.

اگر خودتان را متقاعد کنید که خوب خوابیده‌اید، مغزتان فریب می‌خورد که شما واقعا خوب خوابیده اید.

هرچه نامطمئن‌تر باشید بیش‌تر جبهه می‌گیرید و از عقایدتان دفاع می کنید

امروزه سطح اضطراب یک نوجوان دبیرستانی به‌طور متوسط به اندازه‌ی یک بیمار روانی در دهه‌ی ۱۹۵۰ است.

آغوشي طولانی‌تر از ۲۰ ثانیه مواد شیمیائی در بدن‌تان ترشح می‌کند که باعث می‌شود به شخصی که در آغوش گرفته‌اید اعتماد کنید.

آدمها در هنگام خستگی فیزیکی راستگوتر هستند.
براي همین است که آدمها‌ در مکالمات آخر شب دست به اعتراف می‌زنند.

wolf
wolf
از خدا که پنهون نیست ولی خدا رو صدهزار مرتبه شکر که از شما پنهونه..{-7-}{-32-}
شب بخیییررر{-75-}{-43-}

سکوت شب
سکوت شب
دوست داشتن سکوت نیست !
گاهی دل تمنا می شود
فریاد می خواهد
مرد و زن ندارد !
وقتی دوستش داری
ب ایست پایِ احساست
پایِ دلت
یک گوشه نشستن
این پا و آن پا کردن
بهانه است !
بهانه ای برایِ غرورت
پایِ دلدادگی که به میان است
بی خیالِ حرف و حدیث باش
چه حدیثی بالاتر از
برقِ چشمانش
به وقتِ اعترافِ تو !
چه حرفی پاک تر از
کلماتِ چیده شده در ذهنِ عاشقت
و لکنتِ زبانت برایِ گفتنِ تمامشان ؟
دوست داشتن پا رویِ پا گذاشتن نیست !
دوستش داری ؟
به احترامِ دلت
زبان باز کن
ما آدمها عجیب بدهکارِ دل می شویم
این روزها

paniz
paniz
new beginig

milad
milad
آره اعتراف کن ...

جامعه هل داد تورو توی یه دنیای دیگه

حالا تو روبه روی این جامعه فئودالی ایستادی

ترسیدی ؟ میخوای اعتراف کنی ؟

من تو همین حوالی دنبال بهارم

ولی تو بازم درگیر ساختار های این زندگی ها شدی

میدونی ترست آشکار شده ، از یه جامعه ترسیدی ؟
پس از چی ؟
از خاطرات ؟
از بی فکری ها ؟
میترسی آدما خالی کنن دورتو ؟
پس تو چی هستی ها ؟
آدمی ؟
یا فراتر ؟
جواب رو برا من نگو واسه خودت تحلیل کن
تو همین حوالی میرسم به داد اهالی ...

سکوت شب
سکوت شب
دوست داشتن سکوت نیست !
گاهی دل تمنا می شود
فریاد می خواهد
مرد و زن ندارد !
وقتی دوستش داری
ب ایست پایِ احساست
پایِ دلت
یک گوشه نشستن
این پا و آن پا کردن
بهانه است !
بهانه ای برایِ غرورت
پایِ دلدادگی که به میان است
بی خیالِ حرف و حدیث باش
چه حدیثی بالاتر از
برقِ چشمانش
به وقتِ اعترافِ تو !
چه حرفی پاک تر از
کلماتِ چیده شده در ذهنِ عاشقت
و لکنتِ زبانت برایِ گفتنِ تمامشان ؟
دوست داشتن پا رویِ پا گذاشتن نیست !
دوستش داری ؟
به احترامِ دلت
زبان باز کن
ما آدمها عجیب بدهکارِ دل می شویم
این روزها

wolf
wolf
به اولین باری که خواهی گفت...
«دوستت دارم» فکر می کنم...
به این که یا از خجالت آب خواهم شد..
یا از شدت هیجان سکته خواهم کرد...
به این که بعد از شنیدن این جمله ی دلچسب...
آن هم با صدای گوش نواز تو...
باید چه کار کنم...
چه بگویم...
بگویم «منم همینطور»...
که با این که حقیقت دارد...
اما سختم است...
بگویم «ممنون» ...
یا بایستم و هیچ چیز نگویم؟
یا اصلا پا بگذارم به فرار؟
بعد حتما فکر می کنی...
اصلا دوستت ندارم...
یعنی ممکن است همچین فکری کنی؟
با این همه نشانه ...
که هر روز پیش رویت می چینم...
من هر حرف این جمله ی نه حرفی را...
گوشه ای ...
لابه لای جملاتم پنهان کرده ام...
فقط کافی ست پیدایشان کنی ...
و به هم بچسبانیشان...
آنگاه وسعت این دوست داشتن را
خواهی فهمید...
پیدایشان کردی؟دیدی؟
دیدی دوستت دارم؟
حالا نوبت توست...
ولی لطفا با نشانه و ایما و اشاره نه...
مگر گفتن این جمله ی نه حرفی
چقدر طول می کشد؟
نترس سکته نمی کنم...
پا به فرار هم نمی گذارم...
از تشکر کردن هم خبری نیست...
بالاخره من هم یک جوری اعتراف می کنم دیگر...





سکوت شب
سکوت شب
وقتی اشتباهی میکنی بهش اعتراف کن وقتی حق با توعه سکوت

سکوت شب
سکوت شب
عادت نیست از این فاصله برای تو نوشتن
اجبار است
اینجا هیچ چیز محدودم نمیکند
نه زمان
که خودت میدانی تنهایی ثانیه ها را ثابت تر از هر گونه مروری میکند
و نظمِ تکرارِ لحظه ها ، درد ناکترین اتفاقی ست که برای روحِ همیشه منتظرت میافتد
نه مکان
راستی میدانستی سیاهچال ، پنجره ندارد ؟
اعترافش هم وحشتناک است ، ولی همین تاریکی ، همین سکوت محض ، این درد ، تو را به من نزدیکتر میکند.

شــادی
شــادی
@zira

چقد کم فعالیت
چقد بی روح
چقد کمرنگ
یه پستی یه کامنتی یه عکس العملی از خودت نشون بده بفهمیم هنوز زنده ای{-194-}{-6-}

سکوت شب
سکوت شب
کامنت اول


صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو