یافتن پست: #علی_صالحی

♡✓
♡✓
نه چراغی برای ماندن و
نه چمدانی که سهم سفر...!
تنها می‌دانم
که سپيده‌دَم
از تحمل تاريکی زاده می‌شود



کم نيستند کسانی
که با پاره‌ی سنگی در مُشتِ بسته‌ی باد
گمان می‌کنند کبوتری تشنه
به جانب چشمه می‌بَرَند،
اما من و کبوتر و چشمه
گول نخواهيم خورد
ما خوابِ خوشی
از احوالِ آدمی ديده‌ايم ...



[چه ارزان می‌فروشیم
لذت با هم بودن را
چه زود دیر می شود
و نمی دانیم، که فردا
می‌آید شاید ما نباشیم!...]



همه‌‌ی ما اهلِ همين حوالیِ غمگينيم
نگرانِ آسمانِ اخم‌کرده‌ی بی‌کبوتر نباش!
فردا حتما باران خواهد آمد...



wolf
wolf
شاهد بوده‌ای:
لحظه‌ی تیغ نهادن بر گردن کبوتر را ... ؟
و آبی که پیش از آن
چه حریصانه و ابلهانه می‌نوشد پرنده ... ؟
تو آن لحظه‌ای ... !
تو آن تیغی ... !
تو آن آبی ... !
من آن پرنده بودم ... !!!!!



wolf
wolf
گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا،
گوشه ی دوری گمنام
حوالی جایی بی اسم،
بعد بی هیچ گذشته ای 
به یاد نیارم از کجا آمده، کیستم، اینجا چه می کنم.
بعد بی هیچ امروزی
به یاد نیاورم که فرقی هست، فاصله ای هست، فردایی هست.
گاهی واقعا خیال می کنم
روی دست خدا مانده ام
خسته اش کرده ام.
راهی نیست
باید چمدانم را ببندم
راه بیفتم... بروم.
و می روم
اما به درگاه نرسیده از خود می پرسم
کجا...؟!
کجا را دارم، کجا بروم ... ؟

| |

wolf
wolf
آیا مسئولِ نهایی آرامشِ جهان
آغوش عجیبِ حضرتی به نام زن است ... ؟



wolf
wolf
دیگر خاطره‌ها،
کفاف تنهایی‌هایم را نمی‌دهند
بیا...




wolf
wolf
دارد صبح می‌شود
دیدارِ آسانِ کوچه
دیدارِ آسانِ آدمی
و درها ، پنجره‌ ها،
درخت ‌ها، دیوارها
هِی تکرارِ چشمِ به راهِ کسی
تا کِی …!؟




wolf
wolf
من مُرده‌ام!
قلبم نمی‌تپد،چشمم نمی‌بیند...
اما گوش‌هایم منتظرند...
از زبان تو بشنوند که می‌گویی:
«دوستت دارم»



wolf
wolf
گاهی؛
دلم می خواهد
بگذارم بروم
بی هرچه آشنا...
گوشه ی دوری گمنام
حوالیِ جایی بی اسم.
گاهی واقعا خیال می کنم
روی دست خداوند مانده ام
خسته اش کرده ام...!


wolf
wolf
و من تو را دوست مي‌ دارم ...
و من تنفس تو را،
مگو های راز آلود تو را،
دوست ميدارم؛
تو...
از همان تكلم نخست،
مرا از مزامير اندام خويش آفريده‌ ای

{-45-}

wolf
wolf
شايد
كه باد بيايد و...
خاكستر خاطراتمان را...
به خوابِ اين خانه باز آورد..‌


wolf
wolf
سفره‌ی دلِ مرا در باد، کسی گشوده نخواهد یافت.
من خوابِ یک ستاره‌ی صبور
زیر بالش ابرهای راحله دیده‌ام،
یا باد می‌آید و آسمان را خواهد رُفت،
یا شاید کرامتی شد و باران آمد...


صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو