یافتن پست: #عادل_دانتیسم

fatme
fatme
شاید
روزی بیاید
سادگی حرف اول را بزند
آن روز حتی اگر نبودم
از من به شما،به تک تک شما
یک حرف دل،
خوش به حالتان که سادگیتان را
میفهمند!



wolf
wolf
آنقدر دعا کردم
تا پرنده شدم
اما حالا که این همه راه را
بسوی تو پر زده ام
تو قیچی بدست
در پرچین نشسته ای
غافل از اینکه من
تو را بیشتر از پرهایم دوست دارم...!!



wolf
wolf


سکوت شب
سکوت شب
من خوبم !
روزها هم همه دارند عبور می کنند به آرامی
نه چراغ قرمزی را رد می کنند..
نه تصادفی رُخ داده ..
باز هم می گویم من خوبم ..
همه چیز هم عالیست
تنها نمی دانم
از خدا که پنهان نیست
از شما چه پنهان
چند روزیست خنده هایم به گریه ختم می شود
گریه هایم به سکوت
چند روزیست فکر می کنم خوشحالم
فکر می کنم هیچ چیز کم نیست
فکر می کنم دیگر فکرِ هیچ چیز با من نیست
چند روزیست روزهایم
روز نیست
اما ...من خوبم !



wolf
wolf
من
همین روزها با خدا مذاکره خواهم کرد.
آن هم یک مذاکره ی یک طرفه
که برنده ی نهایی من باشم

می خواهم باران را،
آفتاب را، ابر را،
اصلا تمامِ کائنات را،
یک روز به دستِ من بدهد

تا تمامِ محاسبات را درهم بریزم
و هیچکس نفهمد
من در یک گوشه ی دنیا
چگونه
دوست داشتنت را
عطری کردم
و پر کردم دنیایم را
از بویِ خوشِ
خواستنت !



ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
اﺯ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺣﺬﻑ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ...
ﻋﺎﺩت ها ﺭﺍ
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻫﺎ ﺭﺍ...
ﺁﺩم ﻬﺎ ﺭﺍ ....
ﺁﺩم ﻬﺎ ﺭﺍ ...
ﺁﺩم ﻬﺎ ﺭﺍ...
ﯾﮏ ﮐﺎﻏﺬِ ﺳﻔﯿﺪ ...
ﯾﮏ ﺑﻪ ﻧﺎﻡِ ﺧﺪﺍ !
ﯾﮏ...
ﻧﻘﻄﻪ ﺳﺮِ ﺧﻂ....
ﺍﺯ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺑﺮﺍﯼِ ﺧﻮﺩﺕ...
ﺑﺮﺍﯼِ ﺩﻟﺖ...
ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺍﻧﯽ...
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ...
ﺍﺯ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ...
ﺑﺮﺍﯼِ ﺁﺩﻡ ﺑﻮﺩﻥ ...
ﺁﺩﻡ ﻣﺎﻧﺪﻥ...
ﺑﺮﺍﯼِ ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ...
ﺑﺮﺍﯼِ ﺧﻮﺩﺕ...
ﻣﯽ ﺭﻭﯼ...
ﻭ ﭘﺸﺖِ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﻫﻢ...
ﻧﯿﻢ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ...



wolf
wolf
تورا بخدا
تورا به هرچه و هر که ؛ که میپرستید
برای یکبار هم که شده قاطع باشید در زندگیتان بروید و برای خودتان برای دلتان زندگی کنید !
ببوسید
ﻭ بگذارید ﮐﻨﺎﺭ
ﺗﻤﺎﻡ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ را که ندارید را
وقتی نفهمید حرفت را
وقتی ندید بی قراری ات را
وقتی کوچکترین درکی از بودن و نبودت
آمدن و ماندنت
آمدن و ساختنت ندارد
وقت آن رسیده که بروید
و نگذارید زندگیتان در بخشی از اما و اگر های دیگران خاک بخورد
و باور کنید
ﻋﺎﺩﺕ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺳﺖ
دچار روزمرگی شدن و
ﭼﺴﺒﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭیشان

زندگی کردن ؛ تنها زنده بودن نیست جانم!
خودت را نفس بکش!



wolf
wolf
می خواهم معنایِ دوست داشتن را تازه کنم !
دارد خاک می خورد زیرِ خروارها بی تفاوتی...
دارد مچاله می شود ...
دارد می میرد...
بیچاره مانده است...
میانِ غرور و بدبینی و مسمومیتِ آدم ها...
دارد رنگ می بازد آنقدر که بی حرمتش کرده اند !
می خواهم آنقدر دوستت بدارم...
تا مردم بپرسند از تو...
این کارها چیست این دیوانه می کند ؟
و تو بگویی با خنده ای و شوقی ...
دارد برایم دیوانگی می کند...
و دوست داشتن نامِ دیگرِ دیوانگی ست...
دیوانه ی یکی بودن...
دیوانه ی شب تا سحر ...
گفتن و خندیدن و رقصیدن هایِ دو نفره....
دوست داشتن!
آخ امان از این دوست داشتن...
که اگر ناب باشد...
مستت می کند...
یک مستیِ شیرین...
بی پشیمانی...
بی نبودن...!




تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو