مهاجر
تماشایش رقم می زد خروج از دامن دین را
بنا کرده است در چشمش فلک قصر شیاطین را
اگر دور تو می گردد نظر بر ظاهرت دارد
که پیچک خشک می خواهد تن گل های غمگین را
به عشق اولت شک کن ،که در این شهر و این دودش
درختان شوم می دانند باران نخستین را
مگو این شاخه ی تنها که تنها یک ثمر دارد
چطور از خود جدا سازد اناری سرخ و شیرین را
به این سو هم نگاهی کن،نگاهی درخورم؛یعنی
تفنگ ِ میرزا مشکن غرور ِ ناصرالدین را
چرا جامِ بلورینی بلغزد بر لبِ سینی؟!
چرا باید بترسانی خمارِ دور پیشین را؟!
تو مثل قوم صهیونی که با آن چشم زیتونی
به اشغالت درآوردی دلِ من،این فلسطین را
کمی آن سوی دیدارت چنان شعری نصیبم شد
که درحد کسی چون خود ندیدم آن مضامین را
تو ای شاعر تر از «سیمین!» به «رستاخیز» اگر آیی
بپوشد سایه ی شعرت فروغ هر چه پروین را
غزل هایی که بر رویت اثر گفتی ندارد را
برای ماه می خواندم نظر می کرد پایین را
سر از سنگینی فکر وصالت درد می گیرد
به بستر می برم اما همین سردرد سنگین را
به خوابم آمدی حالا ، نفس بالا نمی آید
بگویم یا نگویم «یا غیاث المستغیثین » را
🙂
خانوم میم
روز برفی خود را چگونه آغاز کردی؟
با از کار افتادن بخاری 😐 :یخ
سید ایلیا
یامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هر كس با نامحرم شوخى كند، براى هر كلمهاى كه در دنیا با او سخن گفته است هزار سال او را در دوزخ زندانى مىكنند.
و هر كه چشمان خود را با نگاه به زن نامحرم پر سازد، خداوند عزیز و جلیل در روز رستاخیز چشمان او را با میخهاى آتشناك پر نماید و از آتش دوزخ لبریزشان سازد.
و نیز خشم خدا بسیار سخت است بر آن زن شوهردارى كه چشم خود را از نگاه كردن به مرد بیگانه یا نامحرم پر كند، كه اگر چنین كند خداوند تمام اعمال او را تباه مىسازد، و اگر به بستر غیر شوهر خود رود بر خدا سزاوار است كه او را به آتش بسوزاند، پس از آنكه او را در قبر عذاب كرده است.(ثواب الاعمال وعقاب الاعمال ص 565و 567 -ترجمه انصاری)
maede maz
اینک بهار تا دروازه هاى شهر رسیده و رستاخیز دوباره درگیتى دمیده
و من در دعایی خاضعانه به درگاه مدبر هستی، احسن الحال را برای شما آرزو میکنم . . .
خیلی زیبا بود
🌼🌱