...................................

مشخصات

موارد دیگر
0
677 پست
مرد

دنبال‌کنندگان

(27 کاربر)

بازدیدکننده

برچسب ‌های کاربردی

4d37_04.jpg 1590781691699796_orig.jpg 1586703689250536_large.jpg 1590177532769712_large.jpg
0
0
دستامو محکمتر بگیر [ لینک]




0
0
سلام به همگی.
عصرتون بخیر و شادی. الهی که همه غماتون با غروب خورشید غروب کنن و دیگه هم برنگردن.

0
0
فرداتون رویایی

0
0
ذهن های بزرگ درباره ایده ها بحث می کنند، ذهن های معمولی درباره رخدادها، ذهن های کوچک درباره افراد. “النور روزولت”

0
0
فرق ثروتمندان با فقرا در این است که: ثروتمندان همه پول شان را سرمایه گذاری می کنند و بقیه را خرج می کنند ولی فقرا همه پول شان را خرج می کنند و بقیه را سرمایه گذاری می کنند. “جیم ران”

0
0
لای موهایت تنها نُتی ست

که اگر به دستم برسد

تمامِ موسیقی های

عاشقانه‌ی جهان را با آن می نوازم

0
0
شک نکن [ لینک]




0
0
جمشید مقدم - دوست دارم [ لینک]




0
0
جمشید - ممنونم


دانلود موزیک



0
0
نسیم عاشق [ لینک]




0
0
انيشتين براي رفتن به سخنراني ها و تدريس در دانشگاه از راننده مورد اطمينان خود كمك مي گرفت. راننده وي نه تنها ماشين او را هدايت مي كرد بلكه هميشه در طول سخنراني ها در ميان شنوندگان حضور داشت بطوريكه به مباحث انيشتين تسلط پيدا كرده بود! يك روز انيشتين در حالي كه در راه دانشگاه بود با صداي بلند گفت كه خيلي احساس خستگي مي كند؟

Einstein and his driver
Einstein and his driver
راننده اش پيشنهاد داد كه آنها جايشان را عوض كنند و او جاي انيشتين سخنراني كند چرا كه انيشتين تنها در يك دانشگاه استاد بود و در دانشگاهي كه سخنراني داشت كسي او را نمي شناخت و طبعا نمي توانستند او را از راننده اصلي تشخيص دهند. انيشتين قبول كرد، اما در مورد اينكه اگر پس از سخنراني سوالات سختي از وي بپرسند او چه مي كند، كمي ترديد داشت.

به هر حال سخنراني راننده به نحوي عالي انجام شد ولي تصور انيشتين درست از آب درامد.

دانشجويان در پايان سخنراني شروع به مطرح كردن سوالات خود كردند. در اين حين راننده باهوش گفت: سوالات به قدري ساده هستند كه حتي راننده من نيز مي تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انيشتين از ميان حضار برخواست و به راحت

0
0
چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند… بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است، به دو قور باغه دیگر گفتند که چاره ای نیست! شما به زودی خواهید مرد.

دو قورباغه این حرف ها را نادیده گرفتند و کوشیدند که از گودال بیرون بپرند اما قورباغه های دیگر دائما به آنها می گفتند که دست از تلاش بردارید. شما خواهید مرد!پس از مدتی یکی از دو قورباغه دست از تلاش برداشت و به داخل گودال پرتاب شد و مرد. اما قورباغه دیگر همچنان با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد….

بقیه قورباغه ها فریاد میزدند که دست از تلاش بردار اما او با توان بیشتری تلاش می کرد و بالا خره از گودال خارج شد . وقتی از گودال بیرون آمد، معلوم شد که قورباغه نا شنواست. در واقع او تمام این مدت فکر می کرده که دیگران اورا تشویق می کنند!

0
0
تسمه تفنگ - میثم خسروی


دانلود موزیک



0
0
{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}


دانلود موزیک



0
0
@wolf
واست بهترین ها رو. آرزو می کنم.

صفحات: 18 19 20 21 22

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو