Bita
نهایتاً دل به جایی می رسد که دو راه بیشتر ندارد:
یا باید خون شود،
یا سنگ...
Bita
من را در آغوش بگیر
و تکه تکه بچسبان
مثل جورچین هزار قطعه از هم پراکنده ام. . .
Bita
حال آدم که دست خودش نیست
عکسی می بیند
ترانه ای می شنود
خطی می خواند
اصلا هیچی هم نشده
یکهو دلش ریش می شود.
حالا بیا وُ درستش کن
آدمِ دلگیر
منطق سرش نمی شود
برای آن ها که رفته اند
آن ها که نیستند، می گرید
دلتنگ می شود
حتی برای آنها که هنوز نیامده اند.
دل که بلرزد
دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست
این وقت ها
انگار کنار خیابانی پر تردد ایستاده ای
تا مجال عبور پیدا کنی
هم صبوری می خواهد هم آرامش
که هیچکدام نیست
آدم تصادف می کند،
با یک اتوبوس خاطره های مست...
Bita
از دور تو را دوست دارم
بي هيچ عطري
آغوشي
لمسي
و يا حتي بوسهاي
تنها
دوستت دارم
از دور
Bita
در میان این همه اگر
تو چقدر بایدی!
Bita
خوش به حالت
پیش خودت هستی
Bita
من نیامده ام با تو باشم
من آمده ام تو باشم
هیزم آتش نمی گیرد
آتش می شود...
Bita
می خواهم به حرف هایت گوش کنم
لب هایت نمی گذارد...
Bita
دست هایِ تو،
تصمیمم بود
باید می گرفتم و
دور می شدم
Bita
حکایتِ بارانِ بی امان است
این گونه که من
دوستت می دارم...
Bita
در انتظار توام
در چنان هوایی بیا
که گریز از تو ممکن نباشد
Bita
باد تنهاست
و هرچه را بیشتر می خواهد
بیشتر از خود دور می کند
Bita
در اندوه من
شادی رها شدن پرنده ای است
که به او
دل بسته بودم...
Bita
آیا ما سزاوار بودیم
تمام خیابان را در باران برویم
و در انتهای خیابان کسی در انتظار ما نباشد؟
واقن