***خاطره***
(سایت جنبش دانشجویی حیا :
[لینک] )
باتشکر از خانم<<دانشجو/شاهد>> که این خاطره را برای ما فرستادند.
اندر عجایب امر به معروف
ایام خوش امتحانات تموم شده بود و به جلسه ی قرآن می رفتیم. یکی از خانمها با اشک گفتن که میخوان ماجرای یکی از دخترهای
فامیلشون رو برامون تعریف کنن . ما هم دوتا گوش خودمون داشتیم دو تا دیگه هم قرض گرفتیم ببینیم قضیه از چه قراره. گفتن: یکی از
دخترای فامیلمون که مادرش هم مریض احوال بود و خیلی هم مادرش رو دوست داشت، به خدا گفته بود اگه مادرم بمیره من از دین
برمیگردم. از قضا مادرش فوت میکنه و دختر هم که سفت و سخت سر قولش مونده بوده شروع میکنه به ترک حجاب و غیره و رو آوردن به
لهو لعب و غیره.
خلاصه طوریکه دیگه اوضاعش خیلی خراب میشه ودیگه روز شهادت و عاشورا و غیره هم سرش نمیشه و با رفقا حتی
حرمت این روزها رو هم نگه نمیداشتن. دختر اینجور تعریف کرده که: توی ایام فاطمیه بود که با ماشین با دوستام می زنیم به جاده با صدای
بلند موسیقی ...
علیک سلام.
سلام ممنون از اطلاع رسانی
خواهش میکنم.