یافتن پست: #love

حضرت@دوست
حضرت@دوست
بوی آن گمشده گل را از چه گلبن خواهم؟

که چو باد از همه سو می‌دوم و گمراهم

همه سر چشمم و از دیدن او محرومم

همه تن دستم و از دامن او کوتاهم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ای دوست

سرگشتۀ محضیم و در این وادیِ حیرت

عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
لبخندی به لب دارم

موجی گذرا

پیش از آنکه لب ها از هم باز شوند

و من آن را برای تو نگه میدارم

این هدیه عشق است برای من و هدیه من برای تو

ستیزه جویی و ناسازگار

عیبی ندارد

دیگران را دوست داشته ای ، دروغ گفته ای، مهم نیست

حضرت@دوست
حضرت@دوست

یا بختِ من طریقِ مروت فروگذاشت
یا او به شاهراهِ طریقت گذر نکرد

حضرت@دوست
حضرت@دوست
به زیرِ بارشِ مهرت، دلم خیسِ تمنا شد

تو از گنجِ درونِ خویش، لبانت را نگیر از من

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ساقی


اگر چه ساقی جان می نهاد در دستت
حقیقتی دگرست این که می کند مستت

حضرت@دوست
حضرت@دوست

عاشقان راهست اهلی دست بر دامان یار
دست ما آلوده دل‌ها دور از آن دامن خوش است

حضرت@دوست
حضرت@دوست
سفر عشق؟

گفتم:سفرعشق تو دشوار ترین است
گفتا:چه توان کرد،ره عشق همین است

حضرت@دوست
حضرت@دوست
گفتم:خطر مرگ به هر گوشه نهان است
گفتا:آنچه عیان است چه حاجت به بیان است


حضرت@دوست
حضرت@دوست
شمع مراد


بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم
مستیم اگر ساکن میخانه نباشیم

حضرت@دوست
حضرت@دوست

لطفی کن و در خلوت محزون من ای دوست
آرام و قرار دل دیوانه من باش

حضرت@دوست
حضرت@دوست



چشمان تو چندان ژرف است که
چون برای نوشیدن به سوی‌اش
خم شدم

همه‌ی خورشیدها را در آن
جلوه‌گر دیدم

و همه‌ی نومیدان به قصد مرگ
خود را در آن پرتاب کرده‌اند

حضرت@دوست
حضرت@دوست

چشمان تو به هنگامی که اشکی در آن می‌درخشد
از افق روشن‌تر است

حضرت@دوست
حضرت@دوست



گفته بودم
فراموشی زمان می خواهد
اشتباه بود
فراموشی زمان نمی خواهد
فراموشی دل می خواست
که آن هم پیش تو ماند

حضرت@دوست
حضرت@دوست

تو خواهی ماند
و کسی نه خواهد دید
و نه خواهد فهمید زیستن ات را در چشمانم

صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو