عاشقان را بستر سنجاب لایق کی بود
مردم دیوانه را خاکستر گلخن خوش است
کی ز خورشید جمالش خانه ام روشن شود
گر فتد گاهی سوی من عکسش از روزن خوش است
جیب پیراهن، خود از مستی درید آن غنچه لب
کان تن نازک میان چاک پیراهن خوش است
عاشقان راهست اهلی دست بر دامان یار
دست ما آلوده دلها دور از آن دامن خوش است