یافتن پست: #236

حضرت@دوست
حضرت@دوست

تا هست جام نرگس شهلای او چنین
کارم همیشه خواب و خمار است والسلام

حضرت@دوست
حضرت@دوست
حبل المتین و عروه وثقای اهل حال
آن جعد زلف غالیه بار است والسلام


حضرت@دوست
حضرت@دوست
بی وصل گل، مپرس که چون است عندلیب
چون واقفی که همدم خار است والسلام


حضرت@دوست
حضرت@دوست

ای بی خبر ز یار! چه پرسی نشان دوست
دنیا و آخرت همه یار است والسلام

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ای سالک از مقام حقیقت مپرس حال
سرها ببین که بر سر دار است والسلام


حضرت@دوست
حضرت@دوست
ای دلبری که طالب عیشی به کام دل
ساقی رسید و فصل بهار است والسلام


حضرت@دوست
حضرت@دوست
ار نی حکایتی که میان من است و یار
شب تا به روز بوس و کنار است والسلام


حضرت@دوست
حضرت@دوست
زانرو رسید کار نسیمی به سر که او
با زلف دلبرش سر و کار است والسلام


حضرت@دوست
حضرت@دوست
شوق امید

بخاک ره کشیدم صورت جسم نزارم را

بدین صورت مگر بوسم کف پای نگارم را


غبار رهگذارم کرد شوق امید آن دارم

که گاهی خیزم و گیرم رکاب شهسوارم را

شدم خاک ره غم اشک خواهد ریخت بر حاکم

بهر چشمی که دوران توتیا سازد غبارم را

ره رسوایی از فرهاد و مجنون یافتم خالی

ز خار و خس زمانه پاک کرده رهگذارم را

غبار آستانت گریه ام را می دهد تسکین

ازین به توتیایی نیست چشم اشکبارم را

حذر کن ای فلک از آه و اشک من مکن کاری

که ناگه بر کشم از قهر تیغ آبدارم را

فضولی قصه بیداد آن گلرخ چه می خوانی

چرا نومید می‌سازی دل امیدوارم را

حضرت@دوست
حضرت@دوست
شب هجران



اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم را

شمارم مو به مو شرح غم شب‌های تارم را

حضرت@دوست
حضرت@دوست
برای جان سپردن، کوی جانان آرزو دارم

که شاید با دو سیل او، برد خاک مزارم را

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ندارم حاجت فصل بهاران با گل و گلشن

به باغ حسن اگر بینم نگار گلعذارم را

حضرت@دوست
حضرت@دوست
بگرد عارضش چون سبز شد خط من، به دل گفتم

سیه بین روزگارم را، خزان بنگر بهارم را

حضرت@دوست
حضرت@دوست

تمنّا داشتم عین وصالش در شب هجران

صبا بوئی از آن آورد و برد از دل قرارم را

حضرت@دوست
حضرت@دوست
بدان امید از احسان که در پایش فشانم جان

که از شفقّت بدست آرد دل امیدوارم را

صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو