یافتن پست: #236

حضرت@دوست
حضرت@دوست
زبان عشق

نگاهت می کنم خاموش و خاموشی زبان دارد
زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
چه خواهش ها درین خاموشیِ گویاست نشنیدی؟
تو هم چیزی بگو چشم و دلت گوش و زبان دارد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
بیا تا آنچه از دل می رسد بر دیده بنشانیم
زبانبازی به حرف و صوت معنی را زیان دارد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
چو هم پرواز خورشیدی مکن از سوختن پروا
که جفت جان ما در باغ آتش آشیان دارد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
الا ای آتشین پیکر! برآی از خاک و خاکستر
خوشا آن مرغ بالاپر که بال کهکشان دارد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
زمان فرسود دیدم هرچه از عهد ازل دیدم
زهی این عشق عاشق کش که عهد بی زمان دارد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
ببین داس بلا ای دل مشو زین داستان غافل
که دست غارت باغ است و قصد ارغوان دارد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
درون‌ها شرحه شرحه ست از دم و داغ جدایی‌ها
بیا از بانگ نی بشنو که شرحی خون فشان دارد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
دهان (سایه) می‌بندند و باز از عشوهٔ عشقت
خروش جان او آوازه در گوش جهان دارد


حضرت@دوست
حضرت@دوست



نگاهت می کنم خاموش و خاموشی زبان دارد
زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد

حضرت@دوست
حضرت@دوست
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
ریش باد آن دل که با درد تو هم نآشناس..........


حضرت@دوست
حضرت@دوست
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست


حضرت@دوست
حضرت@دوست
چه نگاه دوست داشتنی بود "

نمیدونم از کجا شروع کنم ولی
بادی به صورتم میخوره
و من در گوشه ی دنجی نشسته ام
تا از تو بنویسیم

حضرت@دوست
حضرت@دوست

نگاه عجیبی داشتی
اذیت کننده نبود
شاید میتونم بگم که دوست داشتنی بود
بودنت برایم خوشایند بود
و در دلم ارزو می کردم
که باز برگردی و اگر حواست نبود نگاهت کنم

صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو