یافتن پست: #گریه

Sara
Sara
‏یه آدم خودش باید برات وقت بذاره؛ توجهی که با اصرار و گلایه باشه، بی ارزشه

اگه واسه یه‌ آدم‌ واقعاً مهم باشید، واستون وقت میذاره، بهتون به‌اندازه کافی ابراز علاقه میکنه، واسه خوشحال‌ کردنتون تلاش میکنه و کاری نمیکنه از دستتون بده یا فکر کنید بهتون اهمیت نمیده،
پس اگه حس میکنید مهم نیستید، فکرتون درسته!

EDRIS
EDRIS
دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من

رها
رها
من جنبه ی مراسم عزا رفتن ندارم :-Sاینقد زاااااررررر زدم ک صاحب عزا اومد منو آرومم کنه :گریه

شامی
شامی
بابام از این دستگاه ها که برای قند خونِ داره، بهش گفتم برای منو بگیر ببینم قندم چنده .
با اینکه ۳،۴ ساعت قبلش غذا خورده بودم و ناشتا نبودم ، قندم ۶۴ بود :-S
حدودا باید بین ۹۰ تا۱۲۰ باشه .
ابجیم میگفت همکارش قندش شده بود ۵۰ رفت تو کما چند ماه بعدش هم فوت شد:گگگ

خانوم میم
خانوم میم
تف تو این سرماخوردگی

خانوم میم
خانوم میم
الهی بگردم :هعی
الان تو دلش کلی غمه ، چه حالی دارن امشب :(

خانوم میم
خانوم میم
:گگگ

خانوم میم
خانوم میم
من الان مریضم مزاجم جز سیب چیزی نمی گیره بخورم
این آدمایی که ویار دارن چی می کشن پ :/

یاس
یاس
امشب رو اختصاصا
مردم غزه را
کودکانش
مادرانش و زمین زخمی پر دردش یاد کنیم :هعی :دعا

رها
رها
خیلی سال پیش وقتی یه بنده ی خدایی فوت‌ شد خیییییلی حالم‌براش بد می‌شد،روزی چندین ساعت گریه میکردم و اونم هر شب بخوابم میومد و می‌فهمیدم حالش خیلی بده :/جوری براش ناراحت بودم ک تا‌مدت ها خودمو مجبور میکردم شبانه روزی ۳۰۰تا آیت الکرسی براش بخونم!!!!خب‌خییییلی زیاد بود ولی انجام می‌دادم ک حالش اون دنیا‌بهتر باشه ...گذشت تا شب احیا شد و خب اون موقع ها همیشه‌مسجد میرفتم ،شب قبلش طبق معمول‌ب خوابم اومد ولی این بار لبخند ب لب داشت !هم خوشحال شدم و هم برام عجیب بود ،وقتی برا احیا رفتم مسجد دیدم خیلی از همسایه هاشون ک پایه ثابت مسجد بودن‌اون شب نیومدن!کنجکاو شدم پرسیدم فلانی و فلانی و ..چرا امشب نیومدن !بعد یکی ک اطلاع داشت گف منزل فلانی (همون ک فوت کرد)امشب احیا رو بجا میارن و افطار و سحری هم همونجا خوردن !!!تازه‌فهمیدم خوشحالی دیشبش برای چی بود...
خلاصه که‌امشب رفتگان رو هم بی بهره نذارید چون مطمئنا چشم ب راهن🙏❤️

خانوم میم
خانوم میم
این شبا جز معدود شب هایی هستش که وقتی گریه می کنی لازم نیست به کسی دلیلشو بگی.. : )

خانوم اِچ
خانوم اِچ
سه چهار سال پیش خیلی فرق داشتم مینشستم بچه های ساینا رو آشتی میدادم قسم میدادم که ترو خدا نرید :/
قهر میکردن میرفتن واقعا گریه میکردم😐
ولی الان هیچی برام مهم نیس واقعا
شاید بخاطر دل هاییه که همونا ازم شکستن
بزرگ شدن درد داره(:
برای ترمیم روحم دعا کنید
حس میکنم یه موجود غیر قابل کنترل داره توم رشد میکنه
دعا کنید احساساتم برگرده
من نمیخوام انقد سنگ باشم😭

خانوم اِچ
خانوم اِچ
یبارم زن عموم دراومد گفت دیگه وقت ازدواجت داره میگذره
عموم بهش گفت تو خودتم همچین زود ازدواج نکردی کییییف کردممم😹😹😹😹

خانوم میم
خانوم میم
هی گریه می کنم
ولی باز اشک چشمم تموم نمی شه

هادی
هادی
خواب موندی؟! بخواب! بخواب! بی تتترربببیییتتتت

با لحن اون پسر بچه هه


صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو