wolf
ازدواج سرنوشتی است که جامعه سنتی به زن عرضه میکند.
زن مجرد خواه محروممانده از پیوند، خواه طغیانکرده بر آن، و یا حتی بیاعتنا به این نهاد، بر اساس ازدواج تعریف میشود…
ازدواج به دو دلیل به زن تحمیل شده است :
۱- زن باید کودکانی به جامعه بدهد.
۲- زن وظیفه دارد نیازهای جنسی مرد را برآورد و مراقبت از خانه او را به عهده گیرد.
برای هر دو طرف ازدواج در آن واحد، هم لازم است و هم سود،
اما در موقعیتهای این دو طرف، موازنه وجود ندارد.
برای دختران جوان، ازدواج یگانه وسیلهای است که بتوانند جزو اجتماع شوند و اگر «روی دست بمانند» از نظر اجتماع تحقیر شدهاند…
دختر جوان مطلقا منفعل است؛
پسرها ازدواج میکنند، زن میگیرند. پسرها در ازدواج، انبساط و تاکید وجود خود را میجویند نه حق وجود داشتن را.
ازدواج برای آنها نوعی شیوه زندگی است نه سرنوشت...
هادی
دم دستتون فایل پروژه دانشگاهی ندارین؟ میخوام ترتیب صفحات اول و چینش و اینارو یاد بگیرم برا پروژم
حلما
تنها وظیفه ات این است که همان شوی که هستی.
قوی باش، در غیر این صورت ،تا ابد،برای بزرگ جلوه کردن؛از دیگران استفاده خواهی کرد.
سید ایلیا
دانستنی های تاریخ هخامنشی ادامه در دیدگاه
sadegh
دیوان اشعار امام
دیوان اشعار امام خمینی ره
امام خمینی هرگز سر شعر و شاعری نداشت و خود را به این پیشه سرگرم نساخته بود. آن عاشق صادق هرگاه از ادای وظیفه و رسالت خویش فراغتی حاصل کرده شرح درد مهجوری را در قالب الفاظ و کلمات موزون بر ورق پاره ای رقم زده است. تعابیر و اصطلاحاتی که در آثار منظوم حضرت امام آمده همانهاست که عارفان شاعر و شاعران عارف در اشعار خود آورده اند.
حضرت امام خمینی ره در دوران جوانی غزلیات فراوانی سروده بودند و آنها را در دفتری نیز گرد آورده بودند؛ متأسفانه در جریان سفرهای پیاپی، این دفتر مفقود گردید. پس از آن نیز سروده هایی از ایشان در دست بود که برخی به خط خود ایشان ثبت دفتر گردیده بود، و تعدادی نیز به وسیلۀ همسر امام استنساخ شده در دفترچه ای گردآوری شده بود؛ این دفتر نیز در جریان تغییر مکرر محل سکونتشان مفقود گردید. برخی از دست نوشته های باقیمانده، در پی هجوم مأموران ساواک به منزل و کتابخانۀ شخصی ایشان از دست رفت (اسناد ساواک) ؛ اما نسخه ای چند از آثار منظوم قدیمی ایشان، که در دست ارادتمندان و دوستان آن حضرت چونان امانتی ارزشمند نگاهداری می شده، به تدریج بر
سیده شهید حجّاری
محمد مهدوی فر:
ابتدای سال شصت و هفت را با از دست دادن فاو آغاز کردیم. من به اتفاق تعدادی دیگر از دوستان همرزم، مرخصی بودیم که خبر شکست و واگذاری برقآسای فاو را شنیدم.
این بزرگترین پیروزی صدام در طول هفت سال گذشته بود. حدود دو سال پیش از این، برای تصرف و نگهداری فاو، وجب به وجب شهید داده بودیم و هزینههای هنگفتی پرداخت کرده بودیم.
در محل سپاه کاشان، برای عزیمت دوباره به جبهه حاضر شدیم. به خاطر این شکستِ غیرمنتظره، در نگاه همهی دوستان بهت و حیرت موج میزد.
با از دست دادن فاو، سریال شکستهای پیدرپی ما در ماههای پایانی جنگ شروع شده بود. از اتفاقات مربوط به پایان جنگ و پذیرش قطعنامه ناگفتههای زیادی است که ما بعضی از آنها را میدانیم و بعضی دیگر را فقط مسئولین رده بالای کشور میدانند و گاهی به صورت قطرهچکانی قسمتی را آشکار میکنند.
به هر حال قبول قطعنامه تنها راه نجات کشور از گردابی بود که در آن گرفتار شده بودیم که به ابتکار فرماندهی جنگ یعنی آقای هاشمی رفسنجانی به انجام رسید.
یکی از بچههای همرزم ما در گردان تخریب، بعد از جنگ پزشکی خوانده و مدتی است که از کاشان به اراک هجرت ک
:)