یافتن پست: #هیهات

حضرت@دوست
حضرت@دوست
رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات
بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک

حضرت@دوست
حضرت@دوست
می رفت خیال تو ز چشم من و می گفت
هیهات از این گوشه که معمور نماندست

حضرت@دوست
حضرت@دوست
دلی که بر سر کوی تو گم کنم هیهات

سید ایلیا
سید ایلیا
🔻معلی بن خنیس از یاران امام صادق علیه السلام می گوید: روزی به امام عرض کردم؛
نعمت هایی را که بنی العباس دارند، به یاد آوردم و با خود گفتم: اگر این نعمت ها برای شما بود ما هم با شما در عیش و خوشی بودیم!

🦋امام صادق علیه السلام در جوابم فرمود:
هیهات، ای معلی، اگر چنین بود (ما حکمفرما بودیم) برای ما جز برنامه‌ریزی شبانه و تلاش روزانه و پوشاک زبر و دُرشت و خوراک سخت و بی خورش چیزی نبود.

📚 اصول کافی جلد ۲ صفحه ۲۷۳

تو گذشتی و شب و روز گذشت
آن زمان‌ها به امیدی که تو
بر خواهی‌گشت
پای هر پنجره مات
می‌نشستم به تماشا، تنها
گاه بر پرده ابر، گاه در روزن ماه
دور، تا دورترین جاها می‌رفت نگاه
بازمی‌گشتم، هیهات!
چشم‌ها دوخته‌ام بر در و دیوار هنوز!



حضرت@دوست
حضرت@دوست
ته که ناخوانده‌ای علم سماوات
ته که نابرده‌ای ره در خرابات
ته که سود و زیان خود ندانی
بیاران کی رسی هیهات هیهات

Bahar
Bahar
...

حضرت@دوست
حضرت@دوست
من گدا و تمنای وصل او هیهات
مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست

farhad
farhad
از هر چه می‌رود سخن دوست خوشترست

پیغام آشنا نفس روح پرورست

هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای

من در میان جمع و دلم جای دیگرست

شب‌های بی توام شب گورست در خیال

ور بی تو بامداد کنم روز محشرست

زنهار از این امید درازت که در دلست

هیهات از این خیال محالت که در سرست

حضرت@دوست
حضرت@دوست
شمع سوخته

چو شب به راه تو ماندم ..كه نای من باشی
.چراغ خلوت این عاشق كهن باشی ..

بسان سبز پریشان سرگذشت..
شبم نیامدی كه مهتاب این چمن باشی

تو یار خواجه نگشتی به صد هنر هیهات..
كه بر مراد دل بی قرار من باشی

تو را به آینه داران چه التفات بود..
چنین كه شیفته حسن خویشتن باشی

دلم ز نازكی خود شكست در غم عشق..
وگرنه از تو نیاید كه دل شكن باشی ..

وصال آن لب شیرین به خسروان دادند ..
تو را نصیب همین بس كه كوه كن باشی..

خموش سایه كه فریاد بلبل از خامیست ..
چو شمع سوخته آن به كه بی سخن باشی


حضرت@دوست
حضرت@دوست
آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم

شــادی
شــادی
آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه‌ها رفت
بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش
آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت
دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت
از پای فتادیم چو آمد غم هجران
در درد بمردیم چو از دست دوا رفت
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت
احرام چه بندیم چو آن قبله نه این جاست
در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت
ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه
زان پیش که گویند که از دار فنا رفت



حضرت@دوست
حضرت@دوست
آخر این درد
آخر این درد دل من به دوایی برسد
عاقبت ناله شبگیر بجایی برسد

آخر این سینه دلگیر غم آباد مرا
روزی از روزنه غیب صفایی برسد

بر درت شب همه شب یاوه در آنم چو جرس
تا بگوشم مگر آواز درآیی برسد

بجز از عمر چه شاید که نثار تو کنم؟
که به عمری چو تو شاهی به گدایی برسد

پای را باز مگیر از سرم ای دوست که دست
گر به هیچم نرسد، خود به دعایی برسد

عمر بر باد هوا داده‌ام و می‌ترسم
که به گلزار تو آسیب هوایی برسد

سر پابوس تو دارم من و هیهات کجا
به چنان پایه، چنین بی‌سر و پایی برسد؟

رویم از دیده به خون تر شد و می‌دانستم
که به روی من ازین دیده بلایی برسد


صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو