مژدگانی که جنون را به سرم کاری هست
درد را با دل سودا زده ام کاری هست
قفل الماس بیارید که زخم دل ما
سر به سر گشته دهن، بر سر گفتاری هست
این قدر سنگدلی نیست گمانم بس که
مگر از راه تو در پای اجل خاری هست
ای مسیحا اثری با نفست نیست، ملاف
امتحانی بکن اینک دل بیماری هست
نه به اندازه ی بازوست کمندم، هیهات
ور نه با کوشش بامیم سر و کاری هست
لن ترانی نشود گر ادب آموز کلیم
ما چه دانیم که درمانی و دیداری هست
محرم خلوتی عاشق نه چراغ است و نه شمع
آفتاب ار نرسد سایه ی دیواری هست
مرسی عازیزم
قشنگ ناهار دیگه لازم نیست بخوریم با این موچ مک گاز طوریا سیر شدی