خواستم نگم
ولی به قول دوستم
وطیفه اخلاقی بگم
اولش
@hadi
بیشترین شناخت به من و پدرم داره و میدونه بابام چطور ادمی بوده
سرمایه دار ال بل نبود ولی قد حاج فلانی کله گند شهر معروف بود به مستجاب الدعوه بودن کسی مریضی داشت پدر میبرد براش قربانی دبح کنه
اواخر که نمیتونست و ترس حرام شدن بود نمیرفتن
باز چاقو میاوردن در خونه و از بابام میخواستن دعا بکنه
و حرف هایی که در مورد من اینده ام بهم می گفت رویاهای صادقه شون
و اما
دیروز که رفتم رای
من همیشه رای مجلس و شورا سفید مینداختم
دیروز یادم افتاد بابام همیشه اول صبح اول رای میداد
بعد برمیگشت سر راه نون میگرفت
می اومد ما رو هم بیدار میکرد صبحونه بخوریم بریم رای
به نیابت پدرم
و سلامتی مامانم قدم هام و رای رو نذر کردم
و الان یادم افتاد چرا دیشب بابا مهمون من بود
این رای دادن کار کوچیکی نبود
و به دست بابام رسید
ان شاالله
برام برا چندمین بار اثبات شد ؛
جدای از تمام کاستی ها و مشکلات و فسادها
این انقلاب صاحب داره پاش خون های مقدسی ریخته شده
دشمن شادش نکنیم
ی مواردی هس ک یادآوریش واقعا اذیتم میکنه یجورایی نابودم میکنه
ی روزایی ک گذروندم و آرزو میکنم هیچ یک از بنده های خدا تجربش نکنن...
بعد اون روزا. تنها ملاکم فقط همین سلامتیه ولاغیر
سلام
روزگارم بد نیست
مثلا هشت از ده
تکه نانی دارم ، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی
مادری دارم ، بهتر از برگ درخت
دوستانی ، بهتر از آب روان
و خدایی که در این نزدیکی است
گفتم که
رضایت زیادی ندارم ولی مجبورم تلاش کنم
۲۰ درصد
۱۰٪ فقط بخاطر این که میتونم راه برم ومیتونم ببینم و بشنوم و حرف بزنم