یافتن پست: #مشهد

زهرا
زهرا
سلام بجه ها ببخشید بخدا الان تو وضعی نیستم جوابتونو بدم...شرمنده همتونم :گل

فاطمه جان به همه خطاب بده من وقت ندارم :فرار
@hejab

هر وقت اومدم از خجالتتون در میام:خجالت :فرار

زهرا
زهرا
واااای غروب حجامت کردم بعد رفتم حموم حواسم نبود:فرار

زهرا
زهرا
عصابم خرده ..پیامام چرا کامل نمیان :حلما

زهرا
زهرا
دلم می خواد آقا جون، مشهدتُ ببینم / با زائرات ‌کنار سقاخونت بشینم
سقاخونت آقاجون، به یاد مشک سقاست / اونجا فقط برای شادی قلب زهراست …
ولادت امام رضا بر شما مبارک

سانیا
سانیا
سوار تاکسی شدم دیدم هوا گرمه گفتم داداش این کولرت سالمه ؟
گفت سالمه اما میخام زجر اون کارگری که در عسلویه داره کار میکنه رو درک کنم

گفتم کلمنت آب داره؟
گفت آب داره اما میخام اون بچه هایی که در آبادان آب ندارند رو درک کنم

گفتم حداقل یه موسیقی چیزی بگذار گرما و تشنگی حالمون نشه تا مقصد
گفت موسیقی دارم اما چند روزه خودمو تحریم کردم تا مردم مشهد رو درک کنم

گفتم دستگیره شیشه را بده حداقل شیشه را پائین بکشیم خفه شدیم
گفت یعنی شما نمی خواهی همراهی کنی و درک کنی بی برقی اون هموطنانمان را در هوای شرجی ایرانشهر و زابلن؟

منم دیگه ساکت شدم و چیزی نگفتم:|

وقتی خواستم پیاده شم کرایه ندادمو درو بستم رفتم
گفت آقا کرایه چی شد ؟

گفتم نمیخای وضعیت اون پدری که شش ماهه کارخونه‌اش خوابیده و حقوقش را نگرفته و جیبش خالیه رو درک کنی؟

هیچی دیگه ترمز دستی رو کشید با قفل فرمون افتاد دنبالم:|

سانیا
سانیا
سلاااام{-69-}

چگونه اید؟؟:دی

زهرا
زهرا
{-118-}
مشهد میخااااام

فقط خدا
فقط خدا
ادامه خاطره...

سه شنبه 95/4/29
جمعه97/4/29

اولش بگم که تو این چند روزی که نجف بودیم خیلی جاها رفتیم:)که تک تک یادم نیست:)یه روز هم صبح خیلی زود وقتی که هوا کامل روشن نشده بود رفتیم مسجد کوفه:)
عاااااااالیه:)باید برید ببینید...{-57-}

بعد 29 تیر هم که امروزباشه صبح حرکت کردیم به سمت کربلا:)
از حرم حضرت علی(ع)خداحافظی کردیم ورفتیم سمت کربلا{-57-}

تو راه بازم موکب هارو دیدیم که خالی بودن:)

رسیدیم کربلا رفتیم سمت هتلمون.جابه جا شدیم.
معمولا برا همه کاروانا اینجوریه که یا تو نجف یا تو کربلا یکیشون هتل دورتر از حرم میشه...ولی برا ما هردوش نزدیک حرم بود:)
یه استراحتی کردیم و حدودای ساعت5 قرار شد جمع شیم بریم حرم:)

هواهم که گرررررررم:تعظیم
از سمت حرم حضرت ابوالفضل وارد شدیم.وااااای باور کردنشم سخت بود...اونجا زیارت کردیم ودعا و اینا خوندیم
بعدرفتیم سمت بین الحرمین...واااااااااای الان که یادم میاد گریم میاد:گگگ
روبه رومون حرم امام حسین بود{-57-}
بین الحرمین خدایی چ صفایی داره:قلب
یه آرامش خاصی توشه:قلب


خب ادامش بمونه بعدا:آمازون
کلی حرف دارم بگم:){-57-}



سانیا
سانیا
نمیدونم چرا اینقد صدای اذان بهم آرامش میده{-137-}

از تبار ملکوت
از تبار ملکوت
حلقه ی ازدواجش انگشتر عقیقی بود که از مشهد برایش خریده بودند .......دستش که کرد گفت : به این میگن حلقه ی وصل دو دنیا .....و خندید خیلی دوستش داشت ... موقع خداحافظی تازه عروسش نگاهش کرد و گفت : قولت یادت نره! منتظرم بمان تا با هم وارد بهشت بشیم ! .......تیر خورده بود کنار قلبش انگشتر را در دستش فشار داد و با آرامش چشم هایش را بست{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-31-}{-35-}{-35-}{-60-}

زهرا
زهرا
خیلی خستم:هعی

فقط خدا
فقط خدا



{-48-}{-68-}{-116-}{-152-}{-181-}{-192-}{-201-}

هادی
هادی
مشهدیا چجوری مَشَد میرن؟ {-36-} اصن شمام مَشَد دارین؟
@sany

هادی
هادی
سرعت ساینا برا شمام کمه؟

زهرا
زهرا
یهویی دلم هوای جمکران داره:هعی

صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو