دیشب نتونستم بنویسم ادامه خاطرمو
شنبه 26تیر95برانماز مغرب و عشا آماده شدیم بریم حرم حضرت علی(ع)
هتلمونم نزدیک بود.پیاده 7-8-10دقیقه بود
از هر خیابون به اون یکی خیابون ایست بازرسی بود برا ماشینایی که رد میشدن
خیابونایی هم که میرسیدن به حرم بازرسی شدید تر میشد.آدمارو هم میگشتن
بعد رفتیم وارد صحن که میخواستیم بشیم بازم گشتن
اون مسیری که میرفتیم بازارشون بود.بعد یه جایی هم بود که خیلی نزدیک حرم بود بازار اصلی نجف بود
همینجور که رفتیم روبه رومون حرم حضرت علی(ع)بود:)خیلی حس قشنگی بود
آدم اصلا باورش نمیشه
رفتیم داخل حرم یه زیارتی کردیم.نماز خوندیم.
بعدش همه جمع شدیم تو صحن روبه روی حرم نشستیم.مداحمون یکم خوندن برامون:)
مدیر کاروانمون باز توضیحاتی دادن...
بعدشم برگشتیم هتل برا ساعت شام برسیم:)
اینو یادم رفت بگم که هوا خیللللللللللللی گرم و خفه بود
خاکی که رو زمین بوددست میزدیم بهش میسوزوند
حالا شبا اونجوری بود دیگه تصور کنید روزا چی بود
ادامه دارد...
#خاطرات_کربلا
خداروشکر که سالمید
______________
عالے بید
خوشا به سعادتت
مرسی گلم
ان شاالله قسمت شما
انشالله