یافتن پست: #مادرم

رژ اگر دارد لبت دوری کن از پیراهنم{-82-}
مادرم با دست میشوید لباسم را هنوز
•محمد رحیمی

تکبیر

حضرت@دوست
حضرت@دوست
گه گاه می روم به سر قبر مادرت...
"گفتی: رها نمیکنم ات... جان مادرم...

سید ایلیا
سید ایلیا
مادرم تعریف می‌کرد:
نمک سنگ بود، برنج چلو را ساعتى با نمک سنگ مى‌خوابانديم تا كم‌كم شورى بگيره
غذا را چند ساعتى روى شعله ملايم چراغ خوراک پزى مى‌نشانديم تا جا بيفته
يخ‌ كرده و تكيده كنار علاءالدين و والور مى‌نشستيم تا جونمون آروم گرم بشه
عكس يادگارى توى دوربين را هفته‌اى، ماهى به انتظار مى‌نشستيم تا فيلم به آخر برسه و ظاهر بشه
آهنگ تازه آوازه خوان را صبر مى‌كرديم تا از آب بگذره و كاست بشه و در پخش صوت بخونه
قلک داشتيم، با سكه‌ها حرف مى‌زديم
تا حساب اندوخته دستمون بياد
حليم را بايد «حليم» مى‌بوديم تا جمعه زمستانى فرا برسه و در كاممون بشينه
هر روز سر مى‌زديم به پست‌خانه، به جستجوى خط و خبرى عاشقانه، مگر كه برسه
گوش مى‌خوابانديم به انتظار زنگ تلفن محبوب، شبى، نيمه‌شبى، بامدادى، گاهى، بى‌گاهى
انتظار معنا داشت
دقايق «سرشار» بود
هر چيز یک صبورى مى‌خواست تا پيش بياد
تا زمانش برسه، تا جا بيفته، تا قوام بياد
غذا، خريد، تفريح، سفر، خاطره
دوستى، رابطه، عشق انتظار ما را قدردان ساخته بود
حالا فهمیدی چرا این روزهت
کسی قدردان نیست؟

سید ایلیا
سید ایلیا
دیشب اینترنتم قطع شد تا رفتم تو حال بابام با چوب افتاد به جونمو هی داد میزد دزد دزد…
یهو مادرم داد زد نزن نزن پسرمونه…
بابام تو چشاش اشک جمع شد گفت تویی پسرم؟


چقد بزرگ شدی😐😂

سید ایلیا
سید ایلیا
مادر_پرخاشگر

علامه دهخدا مادری داشت پرخاشگر و عصبی ، طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج نکرده بود. او مجرد بود و در کنار مادرش زندگی میکرد. نیمه شبی مادرش او را از خواب بیدار کرد و آب خواست. دهخدا رفت و لیوانی آب آورد . مادرش به بهانه ی گرم بودن آب لیوان را بر سر دهخدا کوبید. سر دهخدا شکست و خونی‌ شد. به گوشه‌‌‌ ای از اتاق رفت و گریست. گفت خدایا من چه گناهی کرده‌ ام بخاطر مادرم بر نفسم پشت‌ پا زده‌ ام. خود را مقطوع‌ النسل کردم، این هم مزدی که مادر به من داد، خدایا صبرم را تمام نکن و شکیبایی ‌ام را از من نگیر. گریست و خوابید شب در عالم رؤیا دید نوری سبز از سر او وارد شد و در کل بدن او پیچید و روشنش کرد. صدایی به او گفت برخیز در پاداش تحمل مادرت ما به تو علم دادیم. از فردای آن روز دهخدا شاهکار تاریخ ادبیات ایران را که جامع‌ ترین لغت نامه و امثال و حکم بود را گردآوری کرد و نامش برای همیشه و بدون نسل، در تاریخ جاودانه شد.

سید ایلیا
سید ایلیا
✍مادرم مدرک پزشکی ندارد؛ ولی دستهایش کاری میکنند که هزار قرص و دوا نمیکند... شماره نظام مهندسی ندارد؛ ولی از منِ ویرانه با حرف هایش یک آدم نو می سازد... نقاش نیست؛‌ ولی با یک کلام لبخندی روی لبهایم میکشد که هزار نقاش از پسش بر نمی آیند... ندیده ام توی استدیو ضبط صدا وقت بگذراند، ولی آهنگِ صدایش از هر موسیقی گوش نواز تر است...

مادرم سر آشپز و رستوران دار نیست؛ ولی عطرِ و طعم غذاهایش هوش از سر میپراند... بهشت را زیر پایش ندیدم، ولی شک ندارم بهشت زیر پایش نیست ؛بهشت نعمتِ وجودش است...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

سید ایلیا
سید ایلیا
مادرم انارها را دانه می‌کرد
تا در طولانی‌ترین شبِ سال
زیباترین و خوشمزه ترین خاطرات را
برای ما رقم بزند
من اما آرزو می‌کردم
ای کاش عمرش همچون یلدا طولانی باشد...

حضرت@دوست
حضرت@دوست
عارفی گفت................
* مادرم همیشه می گفت شادی کلید زندگیه. وقتی رفتم مدرسه، انشاء دادند بزرگ شدی می خوای چکاره بشی؟ نوشتم شاد.. گفتند موضوع انشاء را نفهمیدی، گفتم شما زندگی رو نفهمیدید/

سید ایلیا
سید ایلیا
زنی به مشاور خانواده گفت:
من و همسرم زندگی کم نظیری داریم ؛
همه حسرت زندگی ما رو میخورند.
سراسر محبّت, شادی, توجّه, گذشت و هماهنگی.
امّا سؤالی از شوهرم پرسیدم که جواب او مرا سخت نگران کرده است.
پرسیدم اگر من و مادرت در دریا همزمان در حال غرق شدن باشیم,
چه کسی را نجات خواهی داد؟
و او بیدرنگ جواب داد: معلوم است, مادرم را ؛
چون مرا زاییده و بزرگ کرده و زحمتهای زیادی برایم کشیده!
از آن روز تا حالا خیلی عصبی و ناراحتم به من بگویید چکار کنم؟
مشاور جواب داد:

🖇شنا یاد بگیرید! همیشه در زندگی روی پای خود بایستید حتی با داشتن همسر خوب......
به جای بالا بردن انتظار خود از دیگران ،توانایی خود را افزایش دهید...

سید ایلیا
سید ایلیا
✍️جوانی به محضر رسول خدا (ص) رسید و عرض کرد: ای رسول خدا! خیلی مایلم در راه خدا بجنگم. حضرت فرمود: در راه خدا جهاد کن؛ اگر کشته شوی زنده و جاوید خواهی بود و از نعمت های بهشتی بهره مند می شوی و اگر بمیری، اجر تو با خداست. چنانچه زنده برگردی، گناهانت بخشیده شده و مانند روزی که از مادر متولد شدی، از گناه پاک می گردی. جوان عرض کرد: ای رسول خدا! پدر و مادرم پیر شده اند و می گویند: ما به تو انس گرفته ایم و راضی نیستند من به جبهه بروم.

پیامبر (ص) فرمود: در محضر پدر و مادرت باش. سوگند به آفریدگارم! یک شبانه روز در خدمت پدر و مادر بودن، بهتر از یک سال جهاد در جبهه جنگ است. ( البته در صورتي كه جهاد واجب عيني نباشد بلكه واجب كفائي باشد )

📚بحارالأنوار ، جلد 52/74
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•

حلما
حلما
مثل هر روز اومدم خونه به مادرم سلام دادم رفتم بالا دنبالم اومده میگه چی شده چرا ناراحتی ، با یه سلام همه چیو فهمید ... یکی باید اینجوری ادمو بلد باشه :)



حضرت@دوست
حضرت@دوست
زیبا
من از دوردستهایم. از کوچه های کودکی .از شهر رنگین قصه های پدر در شبهای کش دار زمستان و از چشمان هستی بخش مادرم که تمام مهربانی اش را در نگاهش به من میبخشید . باورم کن که شعر در من طغیان یگانگیست و حماسه ی دوست داشتن. من دیگر گونه دوست میدارم .و دیگر گونه یگانه ام . مرا تنها میتوان با من سنجید و تو را تنها با تو که سالهاست در جستجوی تو بودم .


دانلود موزیک



شک ندارم مادرم
فهمیده من میخواهمت
سجده های آخرش
این روز ها طولانی ست...

صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو