maryam
✿🕊❀🌹❀🕊✿
رسم دنیا درهمین است آنکه آمد رفتنی ست
بعدِ رفتن نام نیکت بر زبانها ماندنی ست
تا توانی خلق را ازخود مرنجان با سخن
آنکه بالاتر نشیند ، آخرش افتادنی ست
عمرو جانت گرچه عمر نوح هم باشد ولی
شیشه ی عمرگرانم عاقبت بشکستنی ست
ثروتت بند است برشب شهرتت با یک تبی
عاقبت ثروت به دست وارثان بسپردنی ست
دل مبند بر مال دنیا ، مالِ دنیا بی وفاست
خرقه ی زرهم بپوشی سیم و زرنابردنی اس.
?
من نیاز دارم به کسی که وقتی کم حرف شدم و الکی و زیاد میخندم، وقتی تمرکز ندارم و سر به هوام، وقتی همش نگاهمو از بقیه میدزدم و به در و دیوار خیره میشم؛ بفهمه که حالم خوب نیست، بدونه که دارم تظاهر میکنم به نرمال بودن بخاطر همین همش الکی میخندم، حواسش باشه، بیاد بشینه کنارم، بگه: میدونم خوب نیستی، الکی تظاهر به نرمال بودن نکن، من میشناسمت، واسه من لازم نیست فیلم بازی کنی. مثل همیشه نمیخوای بگی چرا حالت بده؟ اشکال نداره نگو، بیا با هم ساکت باشیم و غصه بخوریم. اصلا بیا بگیر یه نخ، حال بدیامونو دود کنیم...
استامینوفن ۳۲۵
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چکار؟!🥰
جانم❤
آره حق داری به خاطر زخم هات گریه کنی، اما دوست شون داشته باش. با افتخار بهشون نگاه کن و فراموش نکن برای اون زخم ها تاوان سنگینی به اسم عمر دادی.
?
مهرماه از دکتر زرگر باشی نوبت گرفتم برای امروز نوبت داده
همس حس میکنم یادشون رفته
مگر میشه هفت ماه منتظر ی ویزیت دکتر😐
g.h.o.l.a.m.a.l.i
غرق تو بودم عمر رفت و حواسم نبود
حال بعد این همه وقت این جوابم نبود
از من عاشق گذشتی و رفتی چه سود
ب تو می گویم ای رفیق نیمه راه حسود
من عاشق این همه جور و جفا حق م نبود ....
شعرش از خودم هس
مهاجر
عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی
وز می چنان نه مستم کز عشق روی ساقی
یا غایَةَ الأَمانی قَلْبی لَدَیْکَ فانٍ
شَخْصی کَما تَرانی مِنْ غایَةِ اشْتیاقی
ای دردمند مفتون بر خد و خال موزون
قدر وصالش اکنون دانی که در فراقی
یا سَعْدُ کَیْفَ صِرْنا فی بَلدَةٍ؟ هَجَرْنا
مِن بَعْدِ ما سَهِرْنا وَ الاَیْدی فِی العَناقِ
بعد از عراق جایی خوش نایدم هوایی
مطرب بزن نوایی زان پرده عراقی
خانَ الزَّمانُ عَهْدی حَتّی بَقیتُ وَحْدی
رُدّوا عَلَیَّ وُدّی بِاللهِ یا رِفاقی
در سرو و مه چه گویی ای مجمع نکویی
تو ماه مشکبویی تو سرو سیم ساقی
اِن مُتُّ فی هَواها دَعْنی اَمُتْ فِداها
یا عاذِلی نَباها ذَرْنی وَ ما اُلاقی
چند از حدیث آنان خیزید ای جوانان
تا در هوای جانان بازیم عمر باقی
قامَ الغیاثُ لَمّا زُمَّ الجِمالُ زَمّاً
و اللَّیلُ مُدْلَهِمٌّ وَ الدَّمْعُ فِی المَآقی
تا در میان نیاری بیگانهای نه یاری
درباز هر چه داری گر مرد اتفاقی
شعر مورد علاقه من
سعدی❤️
مهاجر
ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
در آفاق گشادهست ولیکن بستهست
از سر زلف تو در پای دل ما زنجیر
من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر
از من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیر
گرچه در خیل تو بسیار به از ما باشد
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر
در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر
این حدیث از سر دردیست که من میگویم
تا بر آتش ننهی بوی نیاید ز عبیر
گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست
رنگ رخسار خبر میدهد از سر ضمیر
عشق پیرانه سر از من عجبت میآید
چه جوانی تو که از دست ببردی دل پیر
من از این هر دو کمانخانه ابروی تو چشم
برنگیرم وگرم چشم بدوزند به تیر
عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر
سعدیا پیکر مطبوع برای نظر است
گر نبینی چه بود فایده چشم بصیر
اول ادیبهشت روز سعدیِ جان❤️
aliaga
یک عمر اشتباه كردن، نهتنها افتخارآمیز است، كه بسیار سودمندتر از یکعمر نشستن بیهوده است!