@zohrab032 -----------
خورشید رفته است ولی ساحل افق می سوزد از شراره ی نارنجیش هنوز
وز شعله های سرخ شفق ، نقش یک نبرد تابیده روی آینه ی آسمان هنوز
گرد غروب ریخته در پهن دشت رزم پایان گرفته جنبش خونین کار زار
آنجا که برق نیزه وفریاد حمله بود پیچیده بانگ شیهه ی اسبان بی سوار
پایان گرفته رزم وبه هر گوشه وکنار غلطیده روی بستر خون پیکری شهید
خاموش مانده صحنه وگویی زکشتگان خیزد هنوز نغمه ی پیروزی وامید
این دشت غم گرفته که بنشسته سوگوار امروز بوده پهنه ی آن جاودانه رزم
اینک دوسوی صحنه ، دو هنگامه دیدنیست یکسولهیب آتش ویکسو غریو بزم
این دشت خون گرفته که آرام خفته است امروز بوده شاهد رزم دلاوران
این دشت دیده است یکی صحنه ی شگفت این دشت دیده است یکی رزم بی امان
این دشت دیده است که مردان راه حق چون کوه دربرابر دشمن ستاده اند
این دشت دیده است که پروردگان دین جان برسر شرافت ومردی نهاده اند
این دشت دیده است که هفتاد تن غیور بگذشته اند از سر وسامان
گرد تا گردِ حرم بگرفته ماه – لشکری سویِ دمشق اُفتاده راه
ماه میآید عَلَم بَردوش را – دل ملک را بُرده غارت هوش را
باز بَرگِردِ حرم غوغا شده – کربلایِ عاشقی برپاشده
شب کشیده لشکرِ کین بر سَحَر – مستِ مینایِ علمداری قمر
مانده تنها در میان بانویِ عشق – بویِ زهرا میدهد آهِ دمشق
می فتد با رو زمین ماهی دگر – میزند شب نیزه بر پُشتِ قمر
جویِ خون جاریشده گِردِ حرم – بر زمین افتاده دستانِ قلم
از میانِ مقتل عباسها – میتَراوَد عطر و بویِ یاسها
بار دیگر غصۀِ دست و علم – میفتد از پا قمر گردِ حرم
میرود بر نیزه رأس آفتاب – بر دلِ ساقی نشانِ داغ آب
از سَحَر سَر میبُرَد ضحاکِ شب- میچکد خون از تنِ چاکِ حلب
کربلایی گشته برپا در دمشق – سر به روی نیزه از مردانِ عشق
عشقِ زینب آتشی افروخته – هستی پروانهها را سوخته
زینبیه کعبهای آورده هَست – عِطرِ زینب جانِ عاشق کرده مست
از قمر رویان سپاهِ شور وشِین – با نوایِ یا لثارات الحسین
کربلایی کرده پا اندر دمشق – عاشقانه داده سر بر نَطعِ عشق
جانبهکف بنهادهها گردِ حرم – بیرقِ عباسِ حیدر را علم
یکبهیک جان بهر زینب میدهند – داغِ یاران بر دل ما مینهند
باز از زین بر زمین افتاد عشق – تشنهلب در کربلا جان داد عشق
ای مدافعها حرم را یادتان – رحمت ان شیری که مادر دادتان
غرقه در خون عاشقان سرو قَد – یادتان جاوید و مانا تا ابد
راهتان پر رهرو ای مردان نور – وعدۀِ ما با شما صبح ظهور
به امید ظهور حضرت یار …
ششم دیماه ۱۳۹۴ منصور نظری
هعييي