یافتن پست: #عطار

Roalo
Roalo
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد

اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم

Roalo
Roalo
عطار :

راه عشق او که اکسیر بلاست
محو در محو و فنا اندر فناست

عقل سالم عقلیه که میدونه همه چیز نسبیه چطور؟
یعنی اینکه آدم وقتی دو سه نفر رو که دید بدن همه رو تعمیم نمیده که کل آدما بدن
چون اونجا عقل میدونه که همه چیز نصف نصفه هم آدم خوب وجود داره هم بد
ولی
ولی
اگه یه نفر با دیدن حتی یه نفر همه رو یه جور میبینه باید بفهمه خودش هم همونجوریه که بقیه رو قضاوت میکنه
وقتی تو همه رو خوب میبینی دلیل اینکه خودت خوبی
ولی وقتی یکی فک میکنه همه بدن یعنی اینکه درون خودش مشکل داره
که عطار اینجا تاکید میکنه
هر چه در فهم تو آید آن بود مفهوم تو ❤️💔

حضرت@دوست
حضرت@دوست
یار آمد و می در قدح یاران ریخت...
زلفش به تلطف آب عطاران برد
چشمش به کرشمه خون میخواران ریخت

حضرت@دوست
حضرت@دوست
باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت
یار آمد و می در قدح یاران ریخت
زلفش به تلطف آب عطاران برد
چشمش به کرشمه خون میخواران ریخت

حضرت@دوست
حضرت@دوست

چون در تو نمی‌توان رسیدن
نومید نمی‌توان شدن باز

درد تو رسیدهٔ تمام است
من بی تو دریده پیرهن باز

چون لاف وصال تو می‌زنم من
چون پرده کنم ازین سخن باز

چون می‌دانم که روز آخر
حسرت ماند ز من به تن باز

از قرب تو کان وطنگهم بود
دل مانده ز نفس راهزن باز

عطار از آن وطن فتاده است
او را برسان بدان وطن باز



حضرت@دوست
حضرت@دوست

ساقیا گه جام ده گه جام خور
گر به معنی پخته‌ای می خام خور



زر بده بستان می تلخ آنگهی
با بت شیرین سیم‌اندام خور

گردن محکم نداری پس که گفت
کز زبونی سیلی ایام خور

ترک نام و ننگ و صلح و جنگ گیر
توبه بشکن می‌ستان و جام خور

با فلک تندی مکن عطاروار
باده بستان لیک با آرام خور



حضرت@دوست
حضرت@دوست
چون از آن حالت گشادم چشم باز

نه ز جانان نام دیدم نه اثر


من ز درد و حسرت و شوق و طلب
می‌زدم چون مرغ بسمل بال و پر


هاتفی آواز داد از گوشه‌ای
کای ز دستت رفته مرغی معتبر

خاک بر دنبال او بایست کرد
تا نرفتی او ازین گلخن به در

تن فرو ده آب در هاون مکوب
در قفس تا کی کنی باد ای پسر

بی نیازی بین که اندر اصل هست
خواه مطرب باش و خواهی نوحه‌گر

این کمان هرگز به بازوی تو نیست
جان خود می‌سوز و حیران می‌نگر

ماندی ای عطار در اول قدم
کی توانی برد این وادی به سر



wolf
wolf
گـر «تــو» همـراهـم نباشـی،
وایِ مـن ‌...!



wolf
wolf
عاشقی و بی نوایی کار ماست

کار کار ماست چون او یار ماست



حضرت@دوست
حضرت@دوست
یار آمد و می در قدح یاران ریخت...
زلفش به تلطف آب عطاران برد
چشمش به کرشمه خون میخواران ریخت

iraj
iraj
عطر موهایت قرار از شهر می گیرد ، بگو


دل ربودن را کدام عطار یادت داده است؟

Sepidar
Sepidar
تذکرةالاولیا کتابی عرفانی است به نثر ساده و در قسمت‌هایی مسجع، که در شرح احوال بزرگان اولیاء و مشایخ صوفیه توسط فریدالدین عطار نیشابوری به فارسی نوشت شده است.
نویسنده: عطار نیشابوری

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
به هر راهی که دانستم
فرو رفتم به بوی تو

کنون عاجز فرو ماندم
رهی دیگر نمی‌دانم



صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو