ᴍᴀʜɪ
"مردها خیلی هم خوبند"
دوست داشتنی و مهربان
عاشق محبت واقعی
گاهی وقتا مثل یه بچه از ته دل خوشحالند
و گاهی مثل یک پیرمرد خسته
اکثرشان تنهایی را تجربه کرده اند
بیشترشان درد کشیده اند
و اکثرا غمهایشان را در وجودشان مخفی کرده اند
خیلی از اشک ها را نگذاشته اند از چشمانشان بیرون بریزد
مردها میروند قدم میزنند تا یادشان نرود که به جای گریه باید قدمهای محکم داشته باشند
همانهایی که اگر عاشق شوند ؛
برایتان شاملو می شوند و بیستون میکنند
و تو بهشت را روی زمین خواهی داشت
آری اینها مرد هستند,,,,,^_^
ᴍᴀʜɪ
تعارف که نداریم
من حسادت می کنم
به لیلای مجنون
وبه آیدای شاملو
لعنتی!
تو هم مرا همانقدر دوست داشته باش
من از رسواشدنهای این مدلی
خوشم می آید!*_*
wolf
به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی
تا چند
تا چند
ورق خواهد خورد؟
"احمد شاملو"
ᴍᴀʜɪ
آیدای خوشگلم!
مشامم از عطر آغوش تو پر است،
همان عطری که تو ناقلا هیچوقت نمیگذاری به مراد دلم از آن سیراب شوم
دست هایم بوی اطلسی های تو را به خود گرفته است و همه ی پست و بلند اندامت را با پست و بلند اندام خودم حس میکنم حس میکنم که مثل گربه ی کوچولوی شیطانی در آغوش من چپیده ای و من با همه ی تنم تو را در بر گرفته ام احساس دست نوازشگرت
(که این جور موقع ها با من دشمنی دارد)
دلم را از غمی که نزدیک دو سال است تلخیش را چکه چکه میچشم پر کرد
آخر چرا تو نباید الان پیش من باشی!؟
تو همزاد من هستی من سایه ای هستم که بر اثر وجود تو بر زمین افتاده ام، زیر پاهایت و اگر تو نباشی، من نیستم
تو را دوست، دوست، دوست میدارم.
[ احمد شاملو ]
از نامه های "احمد شاملو" به آیدا
کتاب مثل خون در رگ های من / ص 87