هادی
خرابم نکن عذابم نده
چرا این همه سرد چی شده
یه حرفی بزن نگاه کن به من
دارم خسته میشم جوابم بده
نذار کم بشن نخواه گم بشم
یا حرف و حدیثای مردم بشم
با احساس موندن به من جون بده
نجاتم از این حال ویرون بده
با احساس موندن به من جون بده
نجاتم از این حال ویرون بده
نذار دق کنم خسته شم بشکنم
ببین چشممو عاشق این منم
نگو دیره و دوره نگو بی منی
داری با سکوتت منو میشکنی
چیکار کردم اینجوری دل سنگ شدی
تو رویای عشقم چه بی رنگ شدی
چی شد بی من از لحظه ها رد شدی
چی شد خوب من این همه بد شدی
نذار آرزوهام هدر شه همین
منم دل دارم میشکنه پس ببین
نذار پای دوست داشتنا خم بشه
نذار حسمون بیش از این کم بشه
از اون صبرما مونده یک تار مو
به جز حرف رفتن یک چیزی بگو
به چشمام نگاه کن پر از خواهشه
همه خواهشم از تو آرامشه
نذار دق کنم خسته شم بشکنم
ببین چشممو عاشق این منم
نگو دیره و دوره نگو بی منی
داری با سکوتت منو میشکنی
چیکار کردم اینجوری دل سنگ شدی
تو رویای عشقم چه بی رنگ شدی
چی شد بی من از لحظه ها رد شدی
چی شد خوب من این همه بد شدی
لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
همان گونه که آمدم از خیالت پاک می شوم
آرام
نرم
آهسته
بی چراغ و بی صدا
قول می دهم ذره ای صدای رفتنم آرامش سکوتت را بر هم نزند
ای کاش می فهمیدی دلم برای تمام دیدارهای پر شورمان چقدر تنگ شده اما تاب و توان انتظارت نیست
من به همان بهانه کوچک آشناییمان می روم
شاید هم تو می روی
من برای ماندن خسته ام
حجم سرد این سکوت امانم را بریده
دلم برایت تنگ می شود
ای کاش
ای کاش کسی می دانست تا کی باید دل تنگ بود
چه فرقی داره
چه فرقی داره وقتی تنها حاصل بودنمان سکوت است و سکوت
انگار
انگار که نه کسی رفته نه کسی آمده
بهار می آید چه باشم چه نباشم
اما وقتی بهار را یافتی و در شکفتن آن سر مستانه لبخند زدی به یاد بیاور که کسی مشتاق دیدن لبخند بهاریت بود و تو چه بی تفاوت دریغ کردی
خدانگهدار …
سید ایلیا
گاه پر می شویی از حرفهایی برای نگفتن...
آن زمان که نمی توانی حال و هوای دلت را وصف کنی...
نمی توانی از بغضت بگویی...
از صحنه هایی که رنجت داده با همان توصیف سخن بگویی...
آن وقت هایی که نمی توانی و سکوت میکنی...
اما....
با همان سکوتت قضاوتت می کنند