بهار زندگی
شروع فصل بهار و بهار زندگی ام
نکوست سال من و کار و بار زندگی ام
دو دست گرم، دو حلقه، کنار سفره عشق
به ریل عقد نشسته قطار زندگی ام
سفید شد همه شعرهای رو سیه ام
تمام شد حذر و اعتذار زندگی ام
قرارمان شده یک جان، قرارمان شده عشق
و عشق، شعر خدا، اختیار زندگی ام
به پیش آینه میخوانمش به رسم کهن
به رسم حافظ و سعدی، نگار زندگی ام!
خطاب میکنمش: انتظار خاطر من!
خطاب میکندم: افتخار زندگی ام!
دیدی خودت میخواری؟
حیفه خب گردو و پسته .ویتامینام یه جوری باید تامین بشه دیگه
باز بزنم برات؟
نههههه