یافتن پست: #ساقی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
شور عشق

ساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند
بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند

زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم
غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند

نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد
با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند

سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند

بستاند ای سرو سهی! سودای هستی از رهی
یغما کند اندیشه را دور از بد اندیشم کند



bahram
bahram

ساقیا! در بدنم نیست توان ،جام بده

گور پدر غم هردو جهان، جام بده



حضرت@دوست
حضرت@دوست
شوق عشق


ساقیا برخیز و در ده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را

ساغر می بر کفم نه تا ز بر
بر کشم این دلق ازرق فام را

گر چه بدنامیست نزد عاقلان
ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را

باده در دِه چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را


حضرت@دوست
حضرت@دوست
ساقیا جام دمادم ده که در سیر طریق
هر که عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود


حضرت@دوست
حضرت@دوست


فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی

بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز

عطی
عطی
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازيم و بنیادش براندازیم

fatme
fatme
سلامتی همه بدا{-58-}{-71-}

حضرت@دوست
حضرت@دوست
جامونده

ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت

wolf
wolf
نگاهی کن به حالم، دل به یغما دادهٔ عشقم
نمی‌خیزد غبارِ من ز جا، افتادهٔ عشقم …

سر از احوال من عقلِ گِران‌جان در نمی‌آرد
سراپایِ دو عالم گشتم و بر جادهٔ عشقم …

رموزِ معنی از من پرس، افلاطون چه می‌داند ؟!
نی‌ام از روستای عقل، شهری‌زادهٔ عشقم …

به اوجِ سدره پروازِ مرا کی سر فرو آید؟
قفس‌پروردهٔ تن نیستم، آزادهٔ عشقم …

به چشمِ یار مانَد مستیِ دنباله‌دارِ من
که خود ساقی و خود پیمانه و خود بادهٔ عشقم …



صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو