محمّد
ای بابا
ما رئالی ها خسته شدیم از این همه فینالیست و قهرمان شدن
خدایا بسه دیگه
هژیر
ساعت از دوازده شب که میگذره،
زندگی وارد جزئیات میشه🧠❤️🩹
...
راه گریزی نبود!
عشق مانند یک گیاه
در من ریشه دواند...
خیلی زود از دستهایم بالا رفت
و مانند پیچکی سبز
بر شانههایم پیچید،
و حالا مثل درختی تنومند
از سرم بیرون زده است...
حتی اگر از تو چیزی نگویم
پرندهها مرا میشناسند
هر روز میآیند، بر شاخههایم مینشینند
و آواز میخوانند...
راه گریزی نیست!
عشق مُهریست بر پیشانی آدمها
عشق پیداترین اتفاق دنیاست
که اگر دربارهاش هم نگویی
از چشمهایت، از لبهایت
از قلبت، از انگشتهایت
و از ذره ذرهی وجودت بیرون میزند...
❤
برای شناختن کسی لازم نیست سالها بگذره تا تمام زیر و بمش رو یاد بگیری، همین که بلد ِ غمش بشی، رنج کشیدنش قلبت رو چنگ بزنه، شناختیش. غم چیز غریبیه، و منحصر به فرد هر آدم..
شاپور بنیاد قشنگ گفته:«از کجا آمده بودم که اشکهای تو در چشم من بود.»
Tasnim
چارشمبه بناس بچه های مدرسه رو با مادرهاشون ببرن اردو پارک بانوان
و من به عنوان مادر یه بچه نمیدونم اگه بناس دوچردخه و اسکوتر و ... نبریم پس چی باید ببریم؟
پ خنگی تنایی ارامش داره لذت ببر ازش
هیچ چیزی تو این دنیا لذت نداره
داره داره من از همه چی لذت میبرم مثلا
خوش به حالتون
ایهین