یارو گفت شاعره لرزید تن شعرا تو قبر
اون یکی فکر کرد زلزله شده آهنگ خوند
مسخرس اوج رویات لاتی ولی جلو اولیات
یکی دنبال توپاک و اون یکی دنبال امینمش
منم هیچکس کل دنیام پوه
له نیو تاریکخانه ی دلم بزه و پی که نین مردوه
که س نازانی ئازاری من چلون دلمی پیر کردوه
چیژی ئازاری بی که سی دلی شیتمی تیر کردوه
باوه ر ناکه م له مه و به دوا چاوه کانم روشنایی ببینه وه
شه ویک له لانکی ئارامی هیوا و ژیان بین ودلم بدوین نه وه
هه ر روژ لاپه ریک له ژیانم به ده ستی خه م ره ش دبیته وه
ئیتر یادی جاران و خه نده ی ده م ئیواران له دنیاما ده سریته وه
زور حه ز ئه که م پاشی مه رگم بم سوتینن له به رده می چاوه کانت
با تیر سه یری مه رگم بکه ی و ئوقره بگری له ناو خه ونه خاوه کانت
ئاخ حه ز ئه که م بروم ته نیا لیره
نازانم بوچی دلم به دنیای ته نیایی فیره
[
لینک]
#این-همه-غم
کذاب ترین حادثه زندگیم رفت.دیوانهی دیوانهی دیوانگیم رفت
تو میروی و جان عزیز منه مغرور.هر لحظه به من دست تکان میدهد از دور
انگار که تو آمده بودی بروی زود.کز روز تولد به تنت رخت سفر بود
با این همه داغی که دلم دید و تبارم.من این همه غم را به دلم یاد ندارم
بدرود امیدم نفسم عشق عزیزم.آهسته برو پشت سرت آب بریزم
رویای مرا از دلِ دنیام گرفتی.من سوختم اما تو که آرام گرفتی
این منظره ی کوچ تو را دشت ندارد.این کوچ همین کوچ که برگشت ندارد
با این همه داغی که دلم دید و تبارم.من این همه غم را به دلم یاد ندارم
بدرود امیدم نفسم عشق عزیزم.آهسته برو پشت سرت آب بریزم
همیشه اینجوری نگاهم میکنه...همینجوری سرد ...درست بعد از اون ضربه ای که خورد!
باهام بحث میکنه...هرروز هرشب...یه اهنگ یه متن یه عکس یه جمله که میخونه و یاده اون میافته!
بهم میگه:اینطورفکر نکن که من ازرفتنش اذیت میشم..نه!من فقط حس میکنم که یه احمق فرض شدم..یه ساده لوح..یکی که صادقانه عشقش رو بیان کرد ولی.....!
باافسوس ودلسوزی نگاهش میکنم...یه زهر خند میزنه و میگه:برا من دل نسوزون!
یه ابروم میپره بالا...این دخترهمیشه چشمای ادما رو قشنگ میخونه!
_میدونی چراهیچوقت ندیدمش از نزدیک؟
زل میزنم تو چشماش..پوزخندمیزنه؛چشماش پرازغم میشه:اون بهترازخودم منو میشناخت!
نمیخواست دروغ بودن حرفاشو ازچشماش بخونم!
+میتونی بهش فکر نکنی؟
سرشو میاره بالا..موهای کوتاهش که یادگاره همون روزاست رو ازروی چشماش کنارمیزنه...چشمای قهوه ای رنگش رو ریز میکنه و پوزخند میزنه!
_البته که میتونم...من اونقدر ضعیف نیستم که بخوام به خاطرگذشته ای که تموم شده افسوس بخورم...من غرورم نشونه گرفته شد...اماساختمش..مغرور سرشو بالا میگیره وادامه میده...من قویتر ازین حرفام...چشماش پرازاشک میشه ...بغض میکنه . ..داد میزنه خودم غرور خودمو با هر دفعه گریه کردنم نشونه میگیرم...لعنت بهش..لعنت!
باخودش میخونه:قراره تو وعشق مااین نبودکه دنیامو تنهابذاری بری...بگیری ازم قلب واحساسمو خودت قلبتو جابذاری بری...!
_ولی دلم براش تنگ شده...خیلی زیاد!اون هیچوقت عادی نشد برام...هیچوقت به نبودنش عادت نکردم ...حتی حالا که خودش نیست...هرچیزی منو یادش میندازه....دوباره چشماش پراز غم میشه...باحقارت به خودم نگاه میکنم...به خودم که بایه چهره ی داغون ترازهمیشه روبه روش وایستادم..به چشمای غمگینم نگاه میکنم...تنهاتراز هرروزباز باخودم حرف زدم...راهمو کج میکنم سمت دنیام!
من تاقبل ازون اتفاق دیوونه نبودم!
نه سوپ میدن شکلات میگیرن
شکلات چی؟!
فرقی نداره خلاصه شکلات😂
😎😎