iraj
قول دادم چشمانت را از دفتر خاطراتم پاک کنم
اما نمیدانستم با این کار زندگیام را
از صحنهی وجود پاک خواهم کرد
و نمیدانستم -با وجود اختلاف کوچکمان-
تو منی و من توام.
بهت قول دادم که دوستت نداشته باشم
وای چه حماقتی
با خودم چه کار کردم؟
من از شدت صداقت دروغ میگفتم
و خدا را شکر که دروغ گفتم
ᴍᴀʜɪ
دلبستگی ربط عجیبی با آدمهای بلاتکلیف دارد...
مینشینی و میگذاری یک آدم طول و عرض علاقهات را بارها برود و برگردد
گاهی با وعده های شیرین
گاهی با دروغ های شاخدار
گاهی با توهین و تمسخر
گاهی حتی با خواهش...
جاپای بلاتکلیفیاش مسیر لطیف علاقهات را سخت و ناهموار میکند...
یکروز خسته میشود و بیهیچ توضیح مشخصی میرود...
آنروز به طرز وحشتناکی احساس حماقت میکنی
برای روزهایی که نشستی و تماشا کردی
ᴍᴀʜɪ
[بخشیدن کسی که دوسش داری یه حس ناب و توام با حماقته!]
pαrмιѕѕ
حماقت است
اگر نگاهم كني و محوت نشوم!
pαrмιѕѕ
حماقت است
اگر نگاهم كني و محوت نشوم!
ᴍᴀʜɪ
گاهی وقتا انقدر گذشته،سخت بهمون ميگذره،
كه حاضريم برای آروم شدن،
دست به هر حماقتی بزنيم
كه فقط ذره ای آروم بشيم
هر از گاهی پيغامی
دلم برات تنگ شده ای
تبادلِ عكسی
رفتم فلان جا يادت افتادمی...
به هر چيزی چنگ ميزنيم واسه آروم كردنِ خودمون
دقيقاً مثل آمپولِ دگزا ميمونه
دردت رو كامل خوب نميكنه
كلی عوارض داره
اما آرامشِ موقتش رو با هيچی عوض نميكنی...
"علی قاضی نظام"
هادی
آدمهای مهربان در مقابل خوبی های یک طرفه شان
هرگز احساس حماقت نمیکنند
چون خوب بودن برای آنها عادت شده
آدم های مهربان از سر احتیاجشان مهربان نیستند ،
آنها دنیا را کوچکتر از آن میبینند که بدی کنند …