یافتن پست: #جواد

wolf
wolf
جدی نگیر وعده‌ی عشقی جدید را
با تازه داغدیده، نزن حرف عید را ...

از من کسی پس از تو، به جایی نمی‌رسد
دارم درست حکم دری بی کلید را ...

برگشتنم چو رجعت نعشی به زندگی‌ست
بیهوده امتحان نکن امری بعید را ...

باری به هر جهت شده‌ای، خلق و خوی تو
از پشت بسته دست درختان بید را ...

چون من هر آنکه دلبرش از او برید و رفت
فهمیده است معنی قطع امید را ...

نیشم زدی و بعد تو هرکس رسید داشت
مصداق ریسمان سیاه و سفید را ...



wolf
wolf
کاش من و تو
دوجلد از یک رمان عاشقانه بودیم
تنگ در آغوش هم
خوابیده در قفسه‌های کتابخانه‌ای روستایی
گاهی تو را گاهی مرا،
تنها به‌سبب تشدید دلتنگی‌هایمان
به امانت می‌بردند...:لاو




سکوت شب
سکوت شب
های زمان ما که اینطور نبود...
ما برای هم نامه مینویشتیم و دو هفته دو هفته منتظرِ جوابش میماندیم...
ما عکس همدیگر را میگذاشتیم توی جیبِ مخفی کیف پولمان و همه جا همراهمان بود
دلتنگ که میشدیم به آن ژست نشسته و عکسِ سه در چهار زل میزدیم
و میدیدیم غم ها دود شده و رفته هوا...
ما توی تقویم دور روزهایی که از کوچه رد شده بود و دیده بودیمش را خط میکشیدیم و حظ میکردیم از دیدنِ تعداد زیادِ عدد های خط کشیده شده...
ما حرف زدن هایمان هفته ای یکبار بود آن هم اگر از شانس آقا جانمان گوشی تلفن را برنمیداشت...
ما قرار هایمان خلاصه میشد به از سرویس پیاده شدن تا رسیدن به آن در قهوه ای بغل تیر برق...
ما دوستت دارم را تایپ نمیکرد،تا ابد برای توام ها را مدام روی لب تکرار نمیکردیم
و تو مال منی لَقلقه ی زبانمان نبود...
ما دوست داشتنمان را جار نمیزدیم،
کادوهایی که معشوق میداد را نمیکردیم توی چشم همه،
و
با گلهایمان عکس نمی انداختیم...
عشق های زمان ما اینطور نبود که،ما دوست داشتن را ثابت میکردیم،
تا ابد برای توام ها را ثابت میکردیم،
تو مال منی ها را ثابت میکردیم...


فقط خدا
فقط خدا


wolf
wolf


wolf
wolf
فکر می­کردم در آغوشش بگیرم بهتر است

بعدها دیدم در آغوشش بمیرم بهتر است



گرم آغوشش شدم ،دست و دلش لرزید و گفت :

شاید از دستت دلم را پس بگیرم بهتر است



از قفس، هرکس رهایت می کند، عاشقتر است

این که من با آن که آزادم، اسیرم، بهتر است



عشق من ! این روزهــا آزادگان زندانی اند

زندگی، بی عشق ، زندان است ، گیرم بهتر است !



عشق من ! ای کاش بودی ،عشق من ای کاش بود

زندگی،این طور اگر باشد،بمیـــرم بهتر است...
محمدجواد آسمان

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
کانال یا جایی رو بلدین که قسمتایی از کتابای مختلفو بزاره؟؟

هادی
هادی
جواد داری چیکار میکنی؟
@javadkhof

زهرا
زهرا
هادی
@hadi

زهرا
زهرا
شادمانه به خانه برمی‌گردد
و موهایش را می‌بافد
زنی که نام همسرش را
در میان کشتگان جنگ نیافته





wolf
wolf
یک دقیقه زل زدن در چشم زیبایِ تو چند ؟
افتخارِ دیدن روی فریبایِ تو چند ؟
.
حال چون آرامشت سهم کسی غیرِ من است
هم نشینی با فراق وحشت افزای تو چند ؟
.
در شمال شهر عشقت زندگی رویایی است
گوشه یِ پرتِ جنوبِ شهرِ دنیای تو چند ؟
.
بهره برداری ز مهرت حق از ما بهتران
حسرتِ آغوش گرم و ماهِ سیمای تو چند؟
.
ذوق شعر آنچنانی نیست در فهرست من
عشق بازی در خیالت با تمنای تو چند؟
.
مِهر در کانون گرم خانواده سهم تو
شب نشینی در تگرگِ سختِ سرمای تو چند ؟
.
خنده در مهتاب و نور ماه ارزانی تو
گریه در یک گوشه با حس تماشای تو چند؟
.
زیرکی در عاشقی را من نخواهم خواستن
کند ذهنی در جواب یک معمای تو چند ؟
.
نازنین ، خوش قد و بالا ، مهربانی مال تو
یک نگاهِ مهربان بر قد و بالای تو چند ؟
.
قدرت من در خرید "دوستت دارم " کم است
طعنه های سرد و نفرین های دعوای تو چند؟
.
جشن در ویلایِ ساحل آنقدر جذاب نیست
مرگ در دلتنگیِ غمگین دریایِ تو چند ؟


جواد مـزنـگــی{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

wolf
wolf
که گفـته با من عاشق همیشه بسـتیزی؟

مگــــــر تـو دخـتــر ایـل و تبــــار چنگــیزی؟

شراب و شهـد و شکر محض دیگران امــــا

به ظرف سینه ی من زهر اخم مـی ریزی!

چه بی ملاحـظه گفتی در آخــرین پاسخ :

برای عشــق بزرگــم حقـــــیر و ناچـــیزی

مقــــابل همــه فصــل بهــــــار و گل ریزان

به من که می رسـد انگـار فصـــل پایـیزی

برای بنــد محبـــت میـانمــــــان هــــر روز

شبـیه چـاقــوی زنجـــــان بـرنـده و تیــزی

به اعتقـاد من اینگــونه از محـــالات است

بیـــایی و به هـــوای دلــــم در آمـیـــزی !



جواد مـزنـگــی

wolf
wolf
با تو می مانـَم که از نـام تو دل آذیــــن شود ...

تا که شرح عشقمان یک قصـــه ی دیرین شود

آنـقَـدَر شــور از دلـم صَــــــرفِ نگــاهــت میکنم

تا تمــام تلخـی چشمـــــــان تـو شیــرین شود

آنچنـــان پـــرشـــور میـرقصــم کــه از تـأثیــر آن

مـوجِ موهــــایِ تو هـــم یکـجــور آهنگــین شود

مطـمئنــم هـــــم زمــــان بـا دیــدنِ لبخـــندِ تو

چشمهــایم روبــروی هــر غمـــی رویـین شود

جالب است اینکه : فقـط کافیـست تا نام تو را

بر زبان آرم کـــه از آن خـــانه عطـــرآگیـن شود

« دوستَت دارم » اگر جــزوِ گنــاهان من است

دوست دارم تا گنـاهم باز هـــم سنگین شود !



جواد مـزنـگــی

wolf
wolf
پُرِ زخمم و غم قهرِ تو مانند نمک
به گمانم که بمیرم، تو بگویی به درک


به هوای تو دلم یکسره، آرام و یواش
می کشد از سر دیوار حیاط تو سرک


مدتی هست که فهمیده ام آن خنده ی تو
در خودش داشته مجموعه ای از دوز و کلک


تا که من دق کنم از غصه، برایش هر روز
می کشی سرمه و سرخاب و سفیداب و زَرک


رنگ و رویم شده از تندی اخلاق تو زرد
شده ام لاغر و پژمرده، لبم خورده ترک


دوستی گفت: "گمانم که به این حالت تند
عاشقی را زده در خانه ی قلب تو محک"


"دوستت دارم" و با گفتن آن صدها بار
داده ام دست دل سنگ و سیاه تو گَزک


گفته بودی که شکایت نکنم...چشم! دعا:
حافظت دست خدا باشد و اَللهُ مَعک



جواد مزنگی

wolf
wolf
بفرما ؛ آخرش این شد ؛ هزاران شهر دور از هم

دوتامان غرق تنهایی و محو حالتی مبهم



خیالت خام شد ؛ بردند از ما مهربانی را

حواست پرت شد ؛ خشکید باغ عشقمان کم کم



فراق اینجاست می بینی؟ اگر دقت کنی حالا

جدایی را نگاه کینه توزت کرده ؛ خاطر جَم



از آن وقتی که خودخواهی به دنیامان فرود آمد

گمانم غصه ی دوری نشسته در دل آدم



تو گفتی راستی را دوست می داری ولی آخر ـ

تمام قول هایت شد ؛ شبیه منحنی ها ؛ خَم



پُر از زهرند انگاری عسل ها در نبود ِ تو

شراب ناب هم انگار مخلوط َ ست با یک سَم



پس از تو حال من خوب است ؛ یک تصویر می خواهی؟

شبیه ساعتی بعد از وقوع زلزله در بَم









جواد مزنگی

صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو