یافتن پست: #بیمارستان

خانوم اِچ
خانوم اِچ
@Zahra__
:|

یاس
یاس
پست زده بودن
فاز اول توزیع داروی شفا بخش کرونا در بیمارستا {-202-}
با کلی هیجان زدم رو تصویر دان شه {-101-}
تا با این سرعت دیزلی نت عمل کنه تو ذهنم کلی سوال بود
که عه چرا به هند نمی دن نجات پیدا کنه 🤔
کاش زودتر کشف میشد تا این همه فوتی ندیم
یعنی من بعد کرونا عادی شده همه خوب میشن{-171-}{-203-}








تصویر باز شد
می بینم پسره سیخ و پیک نیک برده بیمارستان برا باباش تریاک چاق می کنه {-143-}

roham
roham
@f-fatemeh
بار آخرت باشه مسدود میکنی من رو

mahyar_a
mahyar_a
زیبای غمگینم

دیرزمانیست نیستی این حوالی، این آدمها میگویند ندارمت،نیستی کنارم انگار این شهرِ خاکستری مرا نمیخواهد، نیستی کنارم بگو چگونه دلم تاب بیاورد اینهمه جای خالیت را؟ بگو چگونه دلم نگیرد برایت؟ بگو کدام عشق بعد از تو عشق است؟ بگو چکار کنم که هر لحظه این قلب دیووانه ام یادت نیاُفتد؟ تو بگو برایم،بگو دیگر سیاهی چشم چه کسی آنقدر دلبری میکند برایم؟ شدیم دیوانه ای در این حجم از نبودنت با لباس آبیای بیمارستانِ فراموشی که رو قلبو تنم سنگینی میکنه،هی میایم توی دل این شهر لعنتی دنبال نشونه هات میگردیم،رد خنده هاتو از تو سرم گرفتم بلکم پیدات کنیم بین این جمعیت آدم های رفته و برنگشته... نبودی هیچ جای جهان... دلبر زیبای بی انصافم... گم شده ام در جهان نبودنت، خسته ام؛ خیلی خسته... کاش بودی؛ تا خورشید تابانی شوم تا تنت را ببوسم، باد شوم نوازش کنم موهایت را، باران شوم روی صورت زیبایت ببارم، ماه شوم که تو هرشب یه دل سیر نگاهم کنی؛تا من گم شوم در آن زیباترین چشمهای غمگین جهان، تا گنجشک کوچکی شوم پشت پنجره ی اتاقت هر صبح صدایت کنم تا چشمانت را باز کنی به رویم، راستش من خسته شده ام از این همه رفت

یاس
یاس
یه زوج سالمند اومده بودن بیمارستان اول شوهره یواشکی اومد پرسید: برای عکس شبکیه؛ آمپول تزریق می‌کنید؟؟
گفتم: نه،قطره میریزن که مردمک چشمشون باز شه.. خندید و رفت پیش زنش!
به زنش گفت: پوراندوخت!عزیزم،نترس آمپول نمیزنن فقط یه قطره میریزن چشات خوشگل تر میشه:)
یکیو پیدا کنین اینجوری کنارتون باشه!{-57-}

fatme
fatme
کرونااا{-125-}{-118-}

fatme
fatme
زهرا و ترنم چرا نیستن
امشب خیلی دل پرم{-124-}

سید ایلیا
سید ایلیا
به نیت شفای همه مریضهای کرونایی😷
که در بیمارستان بستری هستند

همه با هم بخوانیم:

یامَنِ اسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفاَّء🙏

🙏 آمین یا رب العالمین🙏

EDRIS
EDRIS
{-118-}

EDRIS
EDRIS
که خون دل از رنگ چشمام نخنده...

خونریزی‌شدیدی‌داشت
وارداتاق‌عمل‌شدیم‌دکتر
اشـاره‌کـردکه‌چـــادرم‌را
دربیارم‌تاراحت‌ترمجروح‌
روجابجا‌کنم...🤕

گوشه‌چادرم‌وگرفت...
بریده‌بریده‌گفت:
من‌دارم‌میرم‌که‌چادرتوازسرت‌
نیوفته‌:)همونجوری‌که‌چادرم‌تو
مشتش‌بودشهیدشد...🙃💔

به‌روایت‌پرستارجنگ🧕🏻•❩

}🌸🌿
———⃟‌💛⃟🌻⃟🌙⃟———
لطفا نفری یه ان یکاد بخونید برای دوستم
تا از روی تخت بیمارستان بلند شه 😔

سید ایلیا
سید ایلیا
پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت با سرعت وارد بيمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید. بچه ماشین بهش زد و فرار کرد. بلافاصله پرستار گفت: این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.
پیرمرد: اما من پولی ندارم. پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم. خواهش می کنم عملش کنید من هرجور شده پول رو تا شب براتون میارم. پس پرستار گفت با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.
پيش دكتر رفت اما دکتر بدون اینکه به کودک نگاهی بیندازد گفت: این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از عمل پرداخت بشه.
صبح روز بعد… همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به دیروزش می اندیشید.
خوب است کمے انسان باشیم.

صفحات: 8 9 10 11 12

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو