یافتن پست: #بوکوفسکی

سکوت شب
سکوت شب
جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمی‌شود
یک فضای خالی
و حتی در بهترین لحظه‌ها
و عالی‌ترین زمان‌ها
می‌دانیم که هست

بیشتر از همیشه
می‌دانیم که هست
جایی میان قلب هست
که هرگز پر نمی‌شود

و ما
در همان فضا
انتظار می‌کشیم
انتظار می‌کشیم

چارلز بوکوفسکی

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
زمستان بود. جان می کندم در نیویورک نویسنده شوم. سه یا چهار روز بود لب به غذا نزده بودم. فرصتی پیش آمد تا بالاخره بگویم:"می خوام مقدار زیادی ذرت بو داده بخورم"و خدای من! مدت ها بود غذایی این همه به دهانم مزه نکرده بود. هر تکه از آن و هر دانه مثل یک قطعه استیک بود. آنها را می جویدم و راست می افتاد توی معده ام. معده ام می گفت: متشکرم! متشکرم! متشکرم!
مثل آنکه توی بهشت باشم، همین طور قدم می زدم که سرو کله ی دو نفر پیدا شد. یکی شان به آن یکی گفت: خدای بزرگ! طرف مقابل پرسید: چه شده؟ اولی گفت: آن یارو را دیدی چه وحشتناک ذرّت می خورد!
بعد از آن حرف دیگر از خوردن ذرّت ها لذت نبردم. به خودم گفتم: منظورش از وحشتناک چه بود؟!! من که توی بهشت سیر می کنم...

گاهی به همین راحتی با یک کلمه، یک جمله، یک نیشخند یا حالتی از یک چهره می توانیم مردم را از بهشت خودشان بیرون بکشیم و این واقعاً بی رحمانه ترین کاری است که انجام می دهیم...: )



شــادی
شــادی
اثر انگشت ما
از قلب‌هایی که لَمسشان کرده‌ایم ؛
هیچ وقت پاک نمی ‌شود ...!

چارلز بوکوفسکی{-26-}{-76-}

صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو