یافتن پست: #با

...
...
تنها دلیلی که بخاطرش هنوزم عشق و دوست داشتن رو باور دارم اینه که میبینم خودم چجوری میتونم بقیه رو دوست داشته باشم.
پس بهار است عزیزِ من. بیا تمام حرف‌های جدی و سوال‌های تلخمان را بریزیم توی آشغالی و درش را ببندیم. حالا وقتِ حرف زدن نیست. بیا به حرف گوش کنیم؛
"درخت را که بلد شدیم، حرف از یادمان رفت".
بیا درخت را بلد شویم.

√ محسن قـوامــی
√ محسن قـوامــی
-من میترسم از اینکه خوشحال باشم.
+چرا؟
-چون هردفه خیلی خوشحال میشم یه اتفاق بد میوفته

جآنم❤
جآنم❤
گفتند بهار

پشت هم گریه کنیم

بگذار که با شروع غم گریه کنیم

تا باورشان شود که ما یک نفریم

بگذار که تا به جای هم گریه کنیم

خانوم اِچ
خانوم اِچ
@z-a-x این سال نود و پنج آیفون داشته اوووف واقعا دختر خاصیه😹😹😹

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i


این دکلمه با صدای خودم هس ....

استامینوفن ۳۲۵
استامینوفن ۳۲۵
این که وقتی میزنم رو یسریاتون پروفایلتون خصوصیه و من به پستای قبلیتون دسترسی ندارم ، ناراحتم میکنه. هیچکی پروفایلشو خصوصی نکنه به جز من.

donya
donya 👩‍👧‍👦
من واقعا نمی دونم مامانم چجوری بحث رو از لیوانای کثیفی که تو اتاقم مونده به اخلاقم که به خانواده ی بابام رفته می کشونه :))

donya
donya 👩‍👧‍👦
دوستام همه میان امتحان بدن به ماماناشون میگن واسشون دعا کنن
من یبار به مامانم گفتم مامان واسم دعا کن گفت گه نخور میخواستی درس بخونی.

donya
donya 👩‍👧‍👦
کیک تولد شوشو
چطور شده؟

رها
رها
سلاااااامممم

جآنم❤
جآنم❤
ناگهان به خودش آمد و دید که مدتی‌ست نشسته کنجی و دارد به همه چیز فکر می‌کند. شبیه به آدمِ در حال غرق شدنی خودش را از آب بیرون کشید، نفسش را داد بیرون و گفت: بی‌خیال! بلند شد و برای خودش چای ریخت و دوباره به کارش مشغول شد.
مدتی بود که تا مرز خستگیِ مفرط کار می‌کرد و اعتقاد داشت که آدم نباید یک ثانیه هم بی‌کار شود، وگرنه می‌نشیند عمیقا فکر می‌کند و عمیقا غصه می‌خورد و عمیقا پیر می‌شود...

جآنم❤
جآنم❤
تو نوشته بودی غیر از من دوستی نداری که با او مکاتبه کنی و درد دلت را پیش او بگویی.
عیب ندارد غصه اش را نخور.
آدم بعضی وقت ها حس می کند که احتیاج به همدردی دارد و اگر نتواند عقده ی دلش را باز کند کارش سخت خواهد بود.
من هم اوقاتی برایم پیش می آید که حرف ها از دهنم بیرون می ریزد؛
اما کسی را نمی یابم که آن ها را به او بگویم..

_ تبریز ۱۳۴٠/۹/۱۱
نامه از صمد بهرنگی به یوسف

محمّد
محمّد
و این هم ریحانه خانم



فاطمه
فاطمه
من بچه های مهدکودکی رو دوس دارمم. و همون پیش دبستانی.
مخصوصا وقتی تعطیل شدن با یه کیف کولی منتظر مامان باباهاشونن. :اکلیلی

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
واقعا آدم ی چیزهای می فهمه بعدش اصلا مثل قبل نمی تونی باشی با اون طرف می بینی چقدر بازیگر خوبی هس ....

صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو