راه گم کرده و با رویی چو ماه آمده ای
مگر ای شاهد گمراه به راه آمده ای
باری این موی سپیدم نگر ای چشم سیاه
گر بپرسیدن این بخت سیاه آمده ای
کشته چاه غمت را نفسی هست هنوز
حذر ای آینه در معرض آه آمده ای
از در کاخ ستم تا به سر کوی وفا
خاکپای تو شوم کاین همه راه آمده ای
چه کنی با من و با کلبه درویشی من
تو که مهمان سراپرده شاه آمده ای
می تپد دل به برم با همه شیر دلی
که چو آهوی حرم شیرنگاه آمده ای
آسمان را ز سر افتاد کلاه خورشید
به سلام تو که خورشید کلاه آمده ای
شهریارا حرم عشق مبارک بادت
که در این سایه دولت به پناه آمده ای
همون چن دیقه ش خوبه... چون زیر ساخت نداره... مثلا ما میرفتیم بازار بارون شروع میشد در حد 4 5دقه میبارید ماشینا تا نصف تو آب بودن.. سیستان برا آبهای جاری و سطحی هیچ برنامه ای ندارن یهو کل شهر رو آب میگیره..
برادر دوستم توی رودان طرح پرورش شترمرغ داشت یهو بارندگی شد آبهای جاری جمع شد کل طرح و دیواره ها و حتی شترمرغ هاشو آب یجا برد و ب خاک سیاه نشست....
حیران هم جاسکی بود بندر عباس نبود ک
اوهوم سرچ کنی سیل های تابستونی توی قشم رو ببینی آدم وحشت میکنه، ماشین های خارجی روی آب حرکت میکردن... انبارهاشون ک همه زیر زمینی بودن پر از آب شدن و هر چی کالا داشتن رفتن زیر آب و....
ای ڪاش ...
آن شب، ڪه
باورِ عشـقت ...
ستونِ باورم شد ...
و ستارگان رهگذر ...
شنونده های حد اعلای خواستنم بودند ...
آن بادِ ســردِ لعنـتی...
بوی عطر غریبی که برشانه ی آغوشت
نشسته بود را...
درهوایــم نمیرقصاند...
چی گلا؟؛))
۲۰۰ پیادهشدم
زهره ترک شدنمم بماند
بذا نماینده شم چشم