حسام
📚به طور کلی حسد از اجتماعِ دو صفت است در انسان: یکی «نقص» و دیگری «ضعف».
شخص حسود اگر فرض شود فاقد آن چیزی که به آن [حسد] دارد نباشد، حسد نمیورزد و لهذا اگر خودش فکر کند و عقل خود را به کار اندازد و خودش را ده درجه بالاتر و دارندهتر از شخص محسود فرض کند میبیند در آن صورت اهمیتی به محسود نمیدهد و این دلیل بر این است که «نقص» او سبب حسد او شده؛ و چون ضعیف است در خود آن قدرت را نمیبیند که او هم از راهش وارد شود و کام خود را از روزگار بگیرد و پلههای زندگی را یک به یک بالا رود، آرزو میکند پس دگری از پله بیفتد و پایش بشکند، و بالاخره در خود آن همت را نمیبیند که از طرف، جلوتر و بالاتر رود، آرزو میکند پس او به عقب برگردد و به زمین بیفتد.
از این جهت اشخاص قوی وقتی میشنوند که فلان شخص به فلان مقام رسید شادمان میشوند و میفهمند پس میشود به آن مقام رسید.
📒 استاد مطهری، حکمتها و اندرزها، ج۲، ص۱۴۱
마흐디에
دینی یه درس عمومیه
ولی انسانیا باید سه تا درس بیشتر از بقیه رشته ها بخونن.
پ.ن:منطق مزخرف مولفین کتاب
마흐디에
یک عدد دایی مهاحر با شلوار لی و تیشرت مشکی رویت شد
مهاجر
رسالةٌ لأبنتي :
و أما بعد ؛
إضحكي كثيراً
و إستعيذي بالله من شرِ الحُزن …
فَسوف تأتي أياماً يُتعِبُكِ الحُزن ،
لأنّ كلَّ إنسانٍ سيذوقُ طعمَ الفِراق …
و السلام
نامه ای به دخترم :
و أما بعد ؛
بسیار بخند
و از شَرِ اندوه ، به خدا پناه بِبَر . .
می آید روزگاری که دلتنگی
اَمانَت را خواهد بُرید ،
زیرا که هر انسانی
طعمِ فراق را خواهد چِشید .
والسلام
حسام
👻معصومیت های از دست رفته !!
هیچ وقت اولین دروغی 🌶 که شنیدم از یادم نرفته وشاید به این دلیل بود که هنوز معصوم بودم. حدود دو یا سه سالم بود 👶تو عالم بچگی به پدر 🧔 پیله کرده بودم که منم با خودت ببر بیرون 🛵و هر کاری می کرد نمی تونست از دست من خلاص شه. برای همین یه ترفندی زد و گفت برو و از مادرت 🧕اجازه بگیر و بیا بریم. رفتم و برگشتم دیدم بابا رفته ؟!! 🏍 چون هنوز مفهوم دروغ را نمی دونستم تا چند دقیقه مات و مبهوت بودم و دلیل این رفتار را نمی دونستم. بله عزیزان همه انسانها با طینت پاک به دنیا میان و آرام و آرام معصومیت خودشونو از دست می دن تا جایی که خیلی از🔥 ناهنجاری ها براشون عادی می شه. مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید. 😉
امضاء : خودم 🌹
rahim
ابن سیرین كسی را گفت: چگونه اي؟ گفت: چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟
ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و واى بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم!
گفتند: وادار نبودی كه قرض و خرج وی را بدهی. گفت: وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره اي برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی…
اينچنين است رسم انسانيت و مردانگى…
خانوم میم
من همونم که حوصله اکثر مردای محل کاروندارم
اولش میخواستم بنویسم اینو فقط الی نخونه ... اشتباه کردم ننوشتم
🤣🤣🤣🤣