یافتن پست: #افسوس
هادی
قصه ی رنگ پریده سروده نیما یوشیج
هنوز همشو نخوندم ولی جذاب بود میذارم دیدگاه اول که خودمم بخونم شمام بخونید
قصه ی رنگ پریده سروده نیما یوشیج
هنوز همشو نخوندم ولی جذاب بود میذارم دیدگاه اول که خودمم بخونم شمام بخونید
یاس
کاش چشمانم کور میشد
نه در چنین روزی از دیدنت محروم بودم
پدر آسمانیم روزت مبارک
پ.ن: والله والله
اگر بین کورشدن و ندیدن پدرم مخیر بودم
بی درنگ کوری رو انتخاب میکردم
و حاضر بودم ویلچر نشین میشدم ولی پدرم بود و و با هر صدا زدنش چهار دست و پا سمتش میرفتم
اما افسوس نه من از تقدیر خبر داشتم و نه اجل مهلت داد
امروز تمام مسیر خانه را بغض خوردم که تکاپوی فروشنده ها و خریدارا برا هدیه روز پدر نبینم حسرتی که تا ابد جانم را خواهد سوزاند
قدر پدراتون بدونید قبل از اینکه دیر بشه پدر هرچی باشع فقط باشه
نه در چنین روزی از دیدنت محروم بودم
پدر آسمانیم روزت مبارک
پ.ن: والله والله
اگر بین کورشدن و ندیدن پدرم مخیر بودم
بی درنگ کوری رو انتخاب میکردم
و حاضر بودم ویلچر نشین میشدم ولی پدرم بود و و با هر صدا زدنش چهار دست و پا سمتش میرفتم
اما افسوس نه من از تقدیر خبر داشتم و نه اجل مهلت داد
امروز تمام مسیر خانه را بغض خوردم که تکاپوی فروشنده ها و خریدارا برا هدیه روز پدر نبینم حسرتی که تا ابد جانم را خواهد سوزاند
قدر پدراتون بدونید قبل از اینکه دیر بشه پدر هرچی باشع فقط باشه
حضرت@دوست
میگفت
سپید پوش توام
آنسان که می توانی حجله و گورم را یکی کنی
با تو حتی مرگ هم
زیستنی ست...
ولی افسوس در حرف بود نه عهد
سپید پوش توام
آنسان که می توانی حجله و گورم را یکی کنی
با تو حتی مرگ هم
زیستنی ست...
ولی افسوس در حرف بود نه عهد
حضرت@دوست
افسوس تكراري
پیری برای جمعی سخن میراند، لطیفه ای برای حضار تعریف کرد، همه دیوانه وار خندیدن
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند
او مجددا لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید
او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمی توانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه می دهید؟
پیری برای جمعی سخن میراند، لطیفه ای برای حضار تعریف کرد، همه دیوانه وار خندیدن
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند
او مجددا لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید
او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمی توانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه می دهید؟
حضرت@دوست
مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرشکی هم فشاندی
گذشت از من، ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی؟
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرشکی هم فشاندی
گذشت از من، ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی؟
سید ایلیا
✨افسوس که مرگ بےخبر مےآید
پیمانه که پرشود عجل مےآید
✨هرنیک وبدی که کرده ای دردنیا
برکنج لحد همان عمل مےآید
✨دلا این عالم فانےبه یک ارزن نمےارزد
به دنیا آمدن به زحمت رفتن نمےارزد
پیمانه که پرشود عجل مےآید
✨هرنیک وبدی که کرده ای دردنیا
برکنج لحد همان عمل مےآید
✨دلا این عالم فانےبه یک ارزن نمےارزد
به دنیا آمدن به زحمت رفتن نمےارزد
سید ایلیا
از صحن دلم تا حرمت فاصله ای نیست
گر جان به فدای تو نمایم گله ای نیست
نذر دل من شد که بیایم به زیارت
افسوس که تا مقصد دل قافله ای نیست
سلام رضاجانم😍
گر جان به فدای تو نمایم گله ای نیست
نذر دل من شد که بیایم به زیارت
افسوس که تا مقصد دل قافله ای نیست
سلام رضاجانم😍