▪️
ماموریت داشتن خیلی خوبه
مخصوصا اگه عاشق ماموریتت باشی
اما امان از زمانی که عاشق ماموریتت باشی و مجبور شی ناتموم رهاش کنی و بری...
نسیم
“عشق” یعنی :اختیار بدی که نابودت کند
اما
“اعتماد” کنی که این کار را نمی کند . .
نسیم
ادامه داستان امتحان عشق
من بی اراده به سمت او قدم برداشتم , کاملا بدون توجه به این که او آن نشان گل سرخ را بر روی کلاهش ندارد .
اندکی به او نزدیک شدم . لب هایش با لبخند پرشوری از هم گشوده شد
اما به آهستگی گفت ” ممکن است اجازه دهید عبور کنم ؟ ”
بیاختیار یک قدم دیگر به او نزدیک شدم ودر این حال میس هالیس را دیدم .
تقریبا پشت سر آن دختر ایستاده بود زنی حدودا ۴۰ ساله با موهای خاکستری رنگ که در زیر کلاهش جمع شده بود .
اندکی چاق بود و مچ پایش نسبتا کلفتش توی کفش های بدون پاشنه جا گرفته بودند
دختر سبز پوش از من دور می شد , من احساس کردم که بر سر یک دوراهی قرارگرفته ام .
از طرفی شوق وتمنایی عجیب مرا به سمت آن دختر سبز پوش فرا میخواند
و از سویی علاقه ای عمیق به زنی که روحش مرا به معنای واقعی کلمه مسحور کرده بود به ماندن دعوتم می کرد .
او آن جا ایستاده بود با صورت رنگ پریده و چروکیده اش که بسیار آرام و موقر به نظر می رسید
وچشمانی خاکستری و گرم که از مهربانی می درخشید .
دیگر به خود تردید راه ندادم .
کتاب جلد چرمی آبی رنگی در دست داشتم که در واقع نشان معرفی من به حساب می آمد
از همان لحظه فهمیدم که
mohamad
ادمای دهن بین تو رو با ترازوی حرف دیگران میسنجن
fatme
گاهی آدمی بی اختیار گریه اش می گیرد
خودش هم نمی داند چه مرگش است . . !
به گمانم یکی از بدترین دردهای دنیا همین باشد،
اینکه ندانی ریشه ی تمام دردهایت چیست
اما..
بخند
نه متاسفانه زورشون خیلی زیاده
و این مسئله ممکنه بهاش بشه تا آخر عمر فرار کردن...
حوصله هیچی رو ندارم.
خب فرار کن تهش که چی
بابا نیمااااااااا
همین الان زندگیم به صورت سوری در حال فرارم
نمیخوام ترس کل زندگیم رو فرا بگیره