مهاجر
شیخ مهاجرالدین توسط اعاظم و کبائر ساینا برخود مسلط شد و خشم ش فروکش گردید.
و با آمادن کتاب های جدیدش چشمش روشن گردید
مهاجر
ممنونم که همه ی دوستان تو این مدت بنده رو تحمل کردند و به آدم نالایقی مثل من شخصیت بخشیدن ؛اگر هادی لطف کنه اکانت منو ببنده از محضرتون مرخص میشم .
درامان خدا
مهاجر
گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟
راستش زور من ِ خسته به طوفان نرسید
گر چه گفتند بهاران برسد مال منی
قصه آخر شد و پایان زمستان نرسید
من گذشتم که به تقدیر خودم تکیه کنم
جگرم سوخت ولی عشق به عصیان نرسید
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
حیف دستم سر آن موی پریشان نرسید…
خانوم میم
هیچی اندازه فیلم رویای خیس تلخ نبود
چیو
ساعت چند میای خونه؟
یکم دیگه
چی می گه زیر نویس
امداد گرا رسیدن الان دنبال رئیسی میگردن
من خبرو از یاس شنیدم الان و بعد اینجا دیدم
[لینک]