یافتن پست: #خواندنی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
یک پیشگویی هیجان انگیز از آینده تان بر اساس طالع بینی سال ۲۰۲۴

بر اساس طالع بینی سال ۲۰۲۴ می توانید از اتفاقتی که در سال جدید پیش روی متولدین هرماه است مطلع شوید.

[لینک]

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)


حدیث روز امام علی علیه السلام: نعمتها با ناسپاسى از دست انسان مى روند و معلوم نيست دوباره برگردند. اِحْذَرُوا نِفارَ النِّعَمِ، فَما كُلُّ شارِدٍ بِمَرْدُود. (بحار الانوار، ج۷۱، ص۵۴)

[لینک]





شامی
شامی
جز ۱۸ با صوت استاد سعدالغامدی⚘


aliaga
aliaga
خواندنی

با پدرم رفتم سیرک، توی صف خرید بلیط؛
یک زن و شوهر با 4 تا بچشون جلوی ما بودند.
وقتی به باجه رسيدند و متصدی باجه،
قیمت بلیط ها رو بهشون اعلام کرد،
ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد
و نگاهی به همسرش انداخت،معلوم بود
که پول کافی ندارد و نميدانست چه بکند...!

ناگهان پدرم دست در جیبش کرد
و یک اسکناس صد دلاری بیرون آورد
و روی زمین انداخت،سپس خم شد
و پول را از زمین برداشت و به شانه مرد
زد و گفت: ببخشید آقا،
این پول از جیب شما افتاده!

مرد که متوجه موضوع شده بود،
بهت زده به پدرم نگاه کرد و گفت:
متشکرم آقا...!

مرد شریفی بود ولی برای اینکه پیش
بچه هايش شرمنده نشود،
کمک پدر را پذیرفت،بعد از اينکه بچه ها
بهمراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدن،
ما آهسته از صف خارج شدیم
و بدون دیدن سیرک به طرف خانه برگشتیم
و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم!

"آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم نرفته بودم"
ثروتمند زندگی کنیم،
بجای آنکه ثروتمند بمیریم!
انسانیت نهایت دین داریست....!

از خاطرات چارلی چاپلین

aliaga
aliaga


روزی مردی زیر سایه‌ی درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در این موقع چشمش به کدو تنبل‌هایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت:

خدایا! همه‌ی کارهایت عجیب و غریب است! کدوی به این بزرگی را روی بوته‌ای به این کوچکی می‌رویانی و گردوهای به این کوچکی را روی درخت به این بزرگی!
همین که حرفش تمام شد گردویی از درخت به ضرب بر سرش افتاد.
مرد بلافاصله از جا جست و به آسمان نظر انداخت و گفت:
خدایا!
خطایم را ببخش! دیگر در کارت دخالت نمی‌کنم چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی به سر من آمده بود

مهاجر
مهاجر
کی خوابه
کی بیداره
چطورید

یاسر
یاسر
‌عاشقانه
بسیار خواندنی از زن جوانی ڪه
حدود پیش
شوهرش جهت تحصیل
به خارج رفت.

این نامه اڪنون در "ڪتابخانه وزیرے " نگهدارے می شود:

بسم المعطّرٌ الحبیب

تصدقت گردم،
دردت به جانم،
من ڪه مُردم وُ زنده شدم تا ڪاغذتان برسد، این فراقِ لا ڪردار هم مصیبتی شده، زن جماعت را ڪارِ خانه وُ طبخ وُ رُفت و روب وُ وردار و بگذار نڪُشد، همین، بی‌همدمی و فراق می‌ڪُشد.

مرقوم فرموده بودید به حبس گرفتار بودید، در دلمان انار پاره شد.

پرے‌دُخت تو را بمیرد ڪه
مَردش اسیر امنیه‌ چی‌ها بوده و او بی‌خبر، در اتاق شانهٔ نقره به زلف می‌ڪشیده..!!!

حیّ لایموت به سر شاهد است ڪه حال و احوال دل ما هم ڪم از غرفهٔ حبس شما نبوده است.

اوضاع مملکت خوب نیست؛

ڪوچه به ڪوچه مشروطه‌ چی چنان نارنج‌ هایی چروڪ و از شاخه جدا بر اشجار و الوار در شهر آویزانند وُ جواب آزادے خواهی، داغ و درفش است وُ تبعید و چوب و فلڪ..!!!

دلمان این روزها به همین شیشهٔ عطری خوش است ڪه از فرنگ مرسول داشته‌ایدُ

شب به شب بر گیس می‌مالیم...!!!

سَیّد محمود جان،

مادیان یاغی و طغیان‌گرے شده‌ام ڪه نه شلاق و توپ و تشر آقاجانمان راممان می‌ڪن

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو