یافتن پست: یا شاید

فاطمه
فاطمه
بچه ها دلم میخواد نقاشی با آبرنگ یادم بگیرم تو این سبک کارها.
شما نمیدونین اسم این سبک چیه ؟؟
برای مشاهده تصویر بزرگتر کلیک کنید


...
...
‌های_گیلاس

اواخر موشک‌باران متوجه شدیم که گل‌های سرخ برگ داده‌اند، برگ‌های سبز روشن و کوچک. غنچه‌هاشان هم باز شده بودند. بی‌آنکه کسی باشد که نگاهشان کرده باشد.
بر ساقه‌های لخت انار هم برگ‌های سرخ و ریز جوشیده بود، انگار آدم‌ها باشند یا نباشند مهم نیست...
اما حالا فکر می‌کنم که شاید حق با بود، با همان ساقه‌های لخت.
بر این پهنۀ خاک چیزی هست که به‌رغم ما ادامه می‌دهد، نفس بودن به راستی موکول به بودن ما نیست،
و این خوب است، خوب است که جلوه‌های بودن را به غم و شادیِ ما نبسته‌اند، خوب است که غمِ ما، با استناد به قول شاعر «اگر غم را چو آتش دود بودی» دودی ندارد، تا جهان جاودانه تاریک بماند.



کاش میشد امکان به اشتراک گذاشتن بوی شکوفه‌‌ها رو با کسانی که دوسشون داریم رو اضافه کرد!

maryam
maryam
تو می تونی بهم بگی بذارش کنار

اما نمی تونی بگی دوستش نداشته باش!

حتی نمی تونی بپرسی با وجود همه بدیایی که کرد چرا باز دوستش دارم...؟!

می دونی این دو تا هیچ ربطی به هم ندارن!

شبیه دلی که شکسته اس... اما تنگ!

شبیه خاطره ای که تلخه... اما عزیز!

شبیه رویایی که کوتاهه... اما شیرین!

دوست داشتن همینه

یه حس ساده و بی دلیله...

از عشقای بزرگ حرف نمیزنم!

از یه حس ناخودآگاه، یه هیجان شیرین میگم...

شاید بگی یه روز تموم میشه

آره شاید

ولی تا اون روز نمی تونی بگی دوستش نداشته باش...

فاطمه
فاطمه
من بچه های مهدکودکی رو دوس دارمم. و همون پیش دبستانی.
مخصوصا وقتی تعطیل شدن با یه کیف کولی منتظر مامان باباهاشونن. :اکلیلی

مهدی
مهدی
بزرگ شدیم و
فهمیدیم که دوا، آب میوه نبود.
بزرگ شدیم و فهمیدیم که پدر همیشه
با دستان پر باز نخواهد گشت آنطور که مادر گفته بود.
بزرگ شدیم و فهمیدیم که چیزهای ترسناک تر از تاریکی هم هست!
بزرگ شدیم به اندازه ای که فهمیدیم پشت هر خنده ی مادر هزار گریه بود
و پشت هر قدرت پدر یک بیماری نهفته!
بزرگ شدیم و فهمیدیم که مشکلات ما دیگر در حد یک بازی کودکانه نیست!
و دیگر دستهای ما را برای عبور از جاده نخواهند گرفت!
بزرگ تر که شدیم، فهمیدیم که این تنها ما نبودیم که بزرگ شدیم؛
بلکه والدین ما هم همراه با ما بزرگ شده اند و چیزی نمانده که بروند! شاید هم رفته باشند...!
خیلی بزرگ شدیم تا فهمیدیم که دلیل چین و چروک صورت مادر و پدر نگرانی از آینده ما بود.
خیلی بزرگ شدیم تا فهمیدیم سخت گیری مادر عشق بود،
غضبش عشق بود،
و تنبیه اش عشق...
و خیلی بزرگتر شدیم
تا فهمیدیم زیباتر از لبخند پدر،
انحنای قامت اوست ....!:🥺🥺💗

...
...
امروز داشتم که درخلوت خودم قدم میزدم، یک‌دفعه صدایی شنیدم که از پشت گوشی به کسی می‌گفت "نورِ من".
لبخندی بر روی لبانم آمد. نمی‌دانم چرا این‌قدر به قلبم نشست. با خودم فکر می‌کردم چه قدر عمیق است این اسم.

"نورِ من" یعنی مهم نیست که چه قدر تاریک هستی، چه قدر تنها هستی، چه قدر ذهنت پر شده از افکار منفی، چه قدر دلت گرفته است و ناراحت هستی. همین که یادت بیاید که کسی هست صدایش بزنی "نورِ من" یعنی در کنار همه تاریکی‌های وجودت، نوری و امیدی‌ست که سپیده بزند.
و خوب که به آدم‌ها نگاه کردم، دیدم شاید این روزها تنها دارایی‌ آدم‌ها امید است. که امید پیچش نور است در عمق تاریکی ...

فاطمه
فاطمه
گاهی حس میکنم از اون دنیای قبلی با خودم ترس و شک رو آوردم.
ولی همچنان مهربونی و محبت نسبت به همه و دل پاکی و خوش قلبی و خیرخواهی برای همه. :دی

ولی اخیرا به این ترس و شک خیلی دقت کردم.
و دلم میخواد بیشتر بفهمم از خودم. :دی

فاطمه
فاطمه
از دیروز عصر تا الان لباسامو جمع نکردم
تختم الان کن فیکونه از لباس. :| حوصله جمع کردنم ندارم. :|
ان شاء الله فردا صبح. :خسته

√ mohsn ghavami
√ mohsn ghavami
شاید این بغض آخرم باشد
آخرین غمم باشد
عاشقانه ای آرام
بین درد و غم باشد
هر آشنایی غریبه است
هر نگاهی فریب است

هادی
هادی
ساینا آپدیت شد!

تغییرات جدید:
✅ برای دیدن صفحات خصوصی علاوه بر اینکه شما باید اون پیج رو فالو کنید اون پیج هم باید شمارو فالو کنه!

Tasnim
Tasnim
اینم خودشه

مآه
مآه
بعضی از آدما انقدر خوبن که نباید بهشون نزدیک شد.
باید اونارو از دور دید، از دور سلام کرد، از دور لبخند زد، از دور دوست داشت؛
شاید این ‌هم یه‌جور دوست داشتن باشه، آخه زندگی متخصص اینه که آدمای خوب‌رو ازت بگیره!
روزبه معین

√ mohsn ghavami
√ mohsn ghavami
اونایی که بین دل و عقل، عقل رو انتخاب میکنن، شاید کار درستی میکنن، ولی هیچ‌وقت حال دلشون خوب نیست.

shahin
shahin
اگه گفتید اون کیه جمعه بعد امتحان مدادا و پاککنشو از خوشحالی پرت می کنه هوا و کسی پرسید چی کار کردی با لایک میگه عالی کردم؟:لاو=)) @elham


Aseman
Aseman
دیشب خواب دیدم موهام داره دسته دسته میریزه از صبح بیدار شدم اعصابم خورده آخه من عاشقه موهامم یعنی دلخوشیم همین موهامه ۱۴ ساله کوتاه نکردم هر روز شونه میزنم یا میبافم یا دم اسبی میبندم ❤️
از صبح غصم گرفته اگه موهام بریزه چیکنم😩😩😩
راست میگن دلخوشی ی دختر موهاشه❤️

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو