یافتن پست: #new

حضرت@دوست
حضرت@دوست
دست، از بازوی بشکسته، خجل
بازو، از دستی که شد بسته، خجل


حضرت@دوست
حضرت@دوست
با زبان زخم، بازو، راز گفت
دست حق، شد گوش و آن نجوا شِنُفت...


حضرت@دوست
حضرت@دوست
گفت بازو، من که رفتم خون‌فشان
تو، یدالله، فوق ایدیهم، بمان



حضرت@دوست
حضرت@دوست
آیینه و آیینۀ کوچک

راز هستی در کفن پیچیده شد
لاله‌ای با یاسمین پوشیده شد

حضرت@دوست
حضرت@دوست
موج‌ها آغوش دریا یافتند
چون نسیمی، ‌سوی گل بشتافتند


حضرت@دوست
حضرت@دوست
پسر، سبقت گرفته از پدر
جانب مادر، روان بی پا و سر


حضرت@دوست
حضرت@دوست
این، به روی سینۀ مادر فِتاد
آن، رخ خود بر کف پایش نهاد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
از نسیمی، گل شکوفا می‌شود
برگ برگِ گل، ز هم وا می‌شود


حضرت@دوست
حضرت@دوست
ناگهان بند کفن، خود باز شد
داستان عشق، باز آغاز شد...



حضرت@دوست
حضرت@دوست
مانده حیران، بر که گرید آسمان
بهر مادر، یا پدر، یا کودکان؟...


حضرت@دوست
حضرت@دوست
تشییع آیینه

نیمه‌شب تابوت را برداشتند
بار غم بر شانه‌ها بگذاشتند

حضرت@دوست
حضرت@دوست
هفت تن، دنبال یک پیکر، روان
وز پی آن هفت تن، هفت آسمان


حضرت@دوست
حضرت@دوست
این طرف، خیل رُسُل دنبال او
آن طرف، احمد به استقبال او


حضرت@دوست
حضرت@دوست
ظاهرا تشییع یک پیکر، ولی
باطناً تشییع زهرا و علی...


حضرت@دوست
حضرت@دوست
ابرها گریند بر حال علی
می‌رود در خاک، آمال علی


صفحات: 14 15 16 17 18

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو