یافتن پست: #art

حضرت@دوست
حضرت@دوست


باران مرا به یادِ تو آیا می‌آوَرَد؟
باران‌ تو را به یادِ من اما می‌آورد

باران چه میهمان عزیزی‌ست، با خودش
انبوه خاطرات به دنیا می‌آورد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
هر روز پشت پنجره، لطفِ خیال تو
دستی به مهربانی بالا می‌آورد

باران؛ سکوتِ منجمدِ سال‌های سال
خود را به پیشِ چشمِ تماشا می‌آورد

عشق است، عشق، عشق که هر موجِ رفته را
با پای خود دوباره به دریا می‌آورد

تا دل بَرَد دوباره‌تر و عاشقانه‌تر
امروز می‌بَرَد دل و فردا می‌آورد

پژمرده‌ام که بوسه بباری بر این کویر
باران چقدر حال مرا جا می‌آورد!

حضرت@دوست
حضرت@دوست


با جانِ شمع هوهوی طوفان چه می‌کند؟
با تخته‌پاره سیل خروشان چه می‌کند؟

حضرت@دوست
حضرت@دوست

از حال من سراغ گرفتی، بیا ببین
با خاک مرده باد غزلخوان چه می‌کند؟

حضرت@دوست
حضرت@دوست

گفتی میان آتش عشقم چه می‌کنی؟
گفتم خلیل بین گلستان چه می‌کند؟

حضرت@دوست
حضرت@دوست

شوق وصال کشته مرا، بیم هجر هم
جایی که خیر این نرسد، آن چه می‌کند؟

حضرت@دوست
حضرت@دوست

من قطره قطره اشک شدم بعد رفتنت
با تو صدای چک چک باران چه می‌کند؟

حضرت@دوست
حضرت@دوست

در خواب دیدمت به مزار من آمدی
در حیرتم که در تن من جان چه می‌کند

حضرت@دوست
حضرت@دوست


رو به‌ روی من نشسته‌ای و آه می‌كشم
روی لحظه‌های عاشقم نگاه می‌كشم

حضرت@دوست
حضرت@دوست

لرزشی گرفته ذوقم از تمو‌ّج نگاه
هی مرت‍ّب اشتباه اشتباه می‌كشم

حضرت@دوست
حضرت@دوست

خنده‌ام گرفته از خودم كه چند مرتبه
چشم های آبی تو را سیاه می‌كشم

حضرت@دوست
حضرت@دوست

تو به هیچ كس شبیه نیستی، به هیچ كس
یا كه من فقط نشسته‌ام گناه می‌كشم

حضرت@دوست
حضرت@دوست

بعد ناگهان ستاره‌ای كه پاك می‌شود
دست می‌برم به آسمان و ماه می‌كشم

حضرت@دوست
حضرت@دوست

ماه رو‌به‌رویت، آه، یك نگاه سر به زیر
یك سپیده آفتاب را گواه می‌كشم

حضرت@دوست
حضرت@دوست

آفتاب هم تبسمش كم است، مبهم است
پاك می‌كنم و آه پشت آه می‌كشم

صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو