یافتن پست: #792

حضرت@دوست
حضرت@دوست
• می‌نویسم به روی دفتر خویش

آسمان همچو صفحه دل من
• روشن از جلوه‌های مهتابست

• امشب از خواب خوش گریزانم
• که خیال تو خوش‌تر از خوابست

• خیره بر سایه‌های وحشی بید
• می‌خزم در سکوت بستر خویش

• باز دنبال نغمه‌ای دلخواه
• می‌نهم سر بروی دفتر خویش

• تن صدها ترانه می‌رقصد
• در بلور ظریف آوایم

• لذتی ناشناس و رؤیا رنگ
• می‌دود همچو خون به رگ‌هایم


حضرت@دوست
حضرت@دوست
ز لبی چنان که بارد شکرش ز شکرستان
همه زهر دارد اما چه کند شکر ندارد

به هوای باغ مرغان همه بالها گشاده
به شکنج دام مرغی چه کند که پر ندارد

بکش و بسوز و بگذر منگر به این که عاشق
بجز این که مهر ورزد گنهی دگر ندارد

می وصل نیست وحشی به خمار هجر خو کن
که شراب ناامیدی غم درد سر ندارد


صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو