یافتن پست: #536

حضرت@دوست
حضرت@دوست
باران عاشقانه.


میشود عاشق ِچشمانِ سیاهی شد هنوز
میشود دلبسته ی طرزِ نگاهی شد هنوز

اخـــم واکن نـازنینم بـر غــــم دنیا بخند
میشود با خنده ای درمانِ آهی شد هنوز

کوچه های بیکسی تاریک وسرد وبی نشان
با محبت میشود فانوسِ راهی شد هنوز

زیر باران عاشقانه دست در دستان هم
تشنه ی بوسیدنِ از رویِ ماهی شد هنوز

میشود مـرهـم بــروی زخمهای کهنــه بود
بی پناه و خسته ای را سرپناهی شدهنوز


حضرت@دوست
حضرت@دوست
آنکه او رخت سفیدم جهت تابستان
لطف فرمود زمستان قدک رنگین داد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
شعر غم


سخن با که توان گفت
کجا
کو محرم رازی

که تا زخمی ز دل بردارد ومرهم نهد بر آن؟

من همچون شمع گریان
سوختم در آتش حسرت
نشد پروانه یی بر گرد این آتش ببازد جان

ندیدم دیده یی از مهر ریزد قطره ی اشکی
ندیدم از وفا دستی که با دستان بیامیزم

من این آوای دردم را کجا خوانم؟
من این بارغم دل را کجا ریزم؟


حضرت@دوست
حضرت@دوست
خزان آرزوها ...

مثـلِ بـرگِ خشک و زردی رو به پاییزم عزیز
بیـنهایت خستـه ام، از درد سـر ریزم عزیز


WeT
WeT
Yazip yazip silmelerim çok yine ,,,, ,




صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو