یافتن پست: #536

حضرت@دوست
حضرت@دوست
حسرت نگاه

هرلحظه با خیال رخت، گفتگو کنم
باشد که صبر، عطر فشاند، بر دلم


ترسم اجل مهار نیابد ، جفا کند
در حسرت نگاه دوچشمت، فنا شوم

هرلحظه برگ برگ امیدم اسیر باد
من دانه دانه، باز ببخشم، به این دلم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
نور مهتاب و آن چشمک عشق!
اندک اندک بشد باز زبانت
..................چنان غنچه ی گل
عطر لبخند نشست بر لب و گفتی:
.............................که, سلام


حضرت@دوست
حضرت@دوست
سر برون آوردم از مرداب، رو بر آفتاب
چون حباب از شوق آزادی کلاه انداختم


حضرت@دوست
حضرت@دوست
من آن خورشید زرپوشم که با ظلمت نمی جوشم
به جز آغوش دریا را نمیگیرم در آغوشم


عمه خانم
عمه خانم
@i3ahar_sanjab
:(



حضرت@دوست
حضرت@دوست
تو آفتابی

فراق اگر چه مرا می‌کشد به دردِ جدایی

خیالِ دوست تو باری درین میانه کجایی

صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو