یافتن پست: #536

حضرت@دوست
حضرت@دوست
زپیش از جرم مجرم در امان است

دوباره آن قسم را یاد کردم
سکوت ازسادگی فریاد کردم

تو گفتی راه دل کم منزلت نیست
برای عاشقان این معرفت نیست

تو گفتی در طریقت پیر باشد
برای توبه کردن دیر باشد

تو ترساندی مرا از جام ومستی
زتکرار هوای خود پرستی


حضرت@دوست
حضرت@دوست
من مناجات درختان را هنگام سحر

رقص عطر گل یخ را با باد

نفس پاک شقایق را در سینه کوه

صحبت چلچله‌ها را با صبح

نبض پاینده هستی را در گندمزار

گردش رنگ و طراوت را در گونه گل

همه را می‌شنوم، می‌بینم!


من به این جمله نمی‌اندیشم

به تو می‌اندیشم!

ای سراپا همه خوبی

تک‌وتنها به تو می‌اندیشم

همه‌وقت

همه‌جا

من به هر حال که باشم به تو می‌اندیشم!

تو بدان این را

تنها تو بدان!

تو بیا

تو بمان با من، تنها تو بمان

جای مهتاب به تاریکی شب‌ها تو بتاب

من فدای تو، به‌جای همه گل‌ها، تو بخند!



تو بمان با من، تنها تو بمان!

در دل ساغر هستی تو بجوش

من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست

آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!

بخشی از پیام مهر رابشنوید.


حضرت@دوست
حضرت@دوست
آمدم واسه چشات شعر بگم
نبودی{-36-}
چشام به برکه بدون ماهی خشک شد {-6-}



صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو